یکشنبه، مهر ۰۲، ۱۳۸۵

به نام پدر

میگن فراموشی یکی از بزرگترین نعمتهای خداوند است. سی شهریور سومین سالمرگ پدرم بود. ظاهراً فراموشی خیلی به من نیومده. البته خب هیچکسی نمیتونه فراموش کنه. ولی یاد و تازگی مصیبت هنوز با منه. یه بار دیگه هم نوشتم که تقریبا یه شب در میون و بعضاً 2-3 شب یه بار خوابش رو میبینم. در حالتهای مختلف ، توی کما، سر حال ، ناراحت و ...همین دیشب خوابش رو دیدم که سر موضوعی داشت با من بحث و دعوا می کرد. با خودم که فکر میکنم می بینم این همه یاد آوری و رنج و کابوس و...شاید برگرده به عذاب وجدانی که من در قبال پدرم دارم. اینکه همیشه فکر کنم که میتونستم اون موقع بهتر رفتار کنم، بهتر باهاش صحبت کنم، احترامش رو بیشتر نگه دارم. هیچوقت یادم نمیره که یه بار که خیلی شدید با هم بحث کردیم، آخرش برگشت : وقتی من مردم قدر من رو می فهمید. و ما فهمیدیم ....اما دیر...وقتی که مرده بود. حالا میفهمم که پشتم خالی شده..حالا می فهمم که فقط حضورش برکت بود، برای من و ما. اینکه 113 روز توی کما بود و ما کاری نتونستیم براش بکنیم، این حس و رنج رو برای من بیشتر کرد. تصاویر مرده شور خونه و گذاشتن پدرم توی قبر – توسط خودم – هرگز فراموشم نمیشه و همیشه با کوچکترین بهونه ای جلو چشمام میاد.


رنج و استرس وحشتناک دیگری که دارم ، ترس از از دست دادن مادره – زبونم لال – مادرم توی این سال با از دست دادن همسر و مادرش خیلی شکسته شده و فشار خون بالا اینها هم هست. چند بار شده که کابوس دیدم صبح با استرس وحشتناکی بیدار شدم ولی تلفن نزدم به مادرم که اول صبح بیدارش نکنم چون میدونم که خیلی کم و بد میخوابه. چند ساعتی استرس رو تحمل کردم و بعد زنگ زدم و خیالم راحت شده.
به هرحال بنده در مقام نصیحت کردن هیچ کس نیستم، ولی قدر بدونید تا افسوس نخورید. الان تنها کاری که از دست من بر میاد اینه که بعد از هر ناهار و هر شام یه فاتحه برای پدرم می فرستم و طی این سه سال فراموش نکردم.

پ.ن.
1- ببخشید که این قدر تلخ شد.
2- من نسل جدید رو که میبینم می فهمم ما تازه خیلی آدمهای احترام نگهدار و با مسؤولیتی بودیم وای به حال ما که بچه هامون چه بلایی سر ما بیارند.

یکشنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۵

نرگس تمام گشت و به آخر رسید قبح، ما همچنان منتظر پخش مستقیم فوتبالهای اروپایی هستیم

تبریک می گم به خودم و خیلی از دوستان به خاطر پایان سریال مزخرف نرگس.
دیشب به اهل و عیال مژده دادیم که به همین مناسبت با گرفتن حقوق سر برج شام مهمانشان خواهیم کرد!!
من تقریبا 40-50 % سریال نرگس رو دیدم از سر بیکاری یا دور هم نشستن و این که زورمون نرسید کانال رو عوض کنیم. البته بعضی وقتها هم وقتی با دوستان فیفا می زدیم صداش میومد. هر چند این جور سریالها رو با دیدن چند قسمت همه داستان داستان رو میفهمی. تولید و پخش این سریال با سوتیهای فراوان آن توهین مستقیم به شعور ملت بود که متاسفانه زیر سایه شعار پرمخاطب بودن قضیه را توجیه می کردند. اولا که ملت وقتی چاره ای نداشته باشند و حق انتخابی هم نباشه مجبورند این چیزها رو نگاه کنند و ثانیا وظیفه صدا و سیما فرهنگ سازی و بالا بردن سطح شعور و سلیقه مردم است نه...
ثالثا، مرگ پوپک گلدره و حواشی سریال هم باعث استقبال بیشتر شد.
پایان سریال هم که ...بر خلاف مسائل لو رفته و مشهود !! آق بهروز از ایدز معاف شدند و فقط دچار بیماری توهم از بیماری شدند. منتهی من نمیدونم چه توهمی بود که طرف همه اش دچار خونریزی بود و جوشهای رکیک!! بر سر و صورتش بود و...شاید خواستند ملت رو سورپریز کنند و با لو رفتن آخر داستان ، یه داستان دیگه سرهم بندی کردند. شاید البته.
سوتیهای جزئی که توی هر قسمت بود هم فراوونه.
مثلا تلفنی صحبت کردن بهروز و نسرین، و گفتن بهروز که به این آدرسی که میگم بیا، و ندادن آدرس در آخر کار و رفتن نسرین. استفاده از بچه یک ساله به جای یکروزه. استفاده از یک پراید خاص با یک شماره و راننده خاص برای ماشین دربست همیشگی تو خیابون!!
رفتن نسرین بچه به بغل به دفتر کار شوکت و آمدن بیرون از آنجا بدون بچه و...!!
.با خوندن5-6 شماره اخیر هفته نامه همشهری جوان خیلیهاش رو پیدا می کنید.
بازیهای فوق العاده !!! بازیگران هم در سطح سریالهای خانواده ظهر هر روز بود که بهتر بود اصلا سریال همون موقع پخش می شد. البته بازی حسن پور شیرازی - شوکت - از جنس دیگری بود.
خلاصه هر مزخرفی بود ، تموم شد و علی الخصوص ما عاشقان پخش مستقیم فوتبال اروپا رو خوشحال کرد که این مدت کلی فوتبال رو غیر مستقیم دیدیم یا اصلا ندیدیم، هر چند شایعه هم هست که ممکنه باز هم فوتبالها مستقیم پخش نشه، به علت کمبود بودجه و...البته هر کسی میدونه که خرید یک فوتبال خارجی هزینه اش کمتر از یک قسمت سریال در میاد و اونهم تازه با تبلیغات بسیار صدا و سیما راحت هزینه اش درمیاد.
خلاصه از امشب دیگه شوکت پلنگ و نرگس مثبت و فضول خان و نسرین قورباغه و بهروز مزلف و احسان پپه و غووول بهار و اعظم جیغ جیغو و سمانه لزلزو!!! و ...رو نمیبینید.
نرگس تمام گشت به پایان رسید قبح....نه...نهضت ادامه دارد.

پ.ن.
اس - ام - اس های بسیاری در رابطه با این سریال پخش شد که جدیدترینش در مورد 74 شب متوالی نماز خوندن نرگس در این سریال بود که به علت بی تربیتی بودن از ذکر بقیه مطلب خودداری می گردد!!
اضافه گردید: مطلب جالب یک پزشک را راجع به اشتباهات فاحش پزشکی این سریال بخوانید. خیلی جالبه.

دوشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۸۵

طالقانی

هر وقت سر مزار دایی میرفتیم، پدرم می رفت بالای مزار آقای طالقانی که همان نزدیکی بود و فاتحه میخواند. و الان من هر وقت برای
دیدن پدر و دایی به بهشت زهرا می روم. به جای پدرم سر مزار آقای طالقانی، فاتحه میخوانم.

پ.ن.
الف- همین الان یادم آمد که موتوری در خیابان طالقانی به پدرم زد!!
ب- این نوشته یهو به ذهنم رسید با خواندن مطلب آق بهمن
ج- روزنامه شرق توقیف شد. حالم گرفته شد شدید. شاید توی همه روزنامه های اصلاح طلب دوام این یکی از همه بیشتر بود . کاملترین روزنامه که حتی 4 صفحه ورزشیش می ارزید به کل روزنامه های ورزشی. باقی مطالب که جای خود دارد.

پنجشنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۸۵

پدر بزرگ

مثل تمام این سه سال ، که حداقل هر دو سه شب یه بار خواب بابا رو میبینم. باز خوابش رو دیدم. یه لباس یا شال سفید رنگ پیچیده بود دور خودش. من سعی می کردم از کاری منصرفش کنم که یادم نیست چی بود. روی صندلی نشسته بود ، آرنجهاش روی میز چوبی بود. سرش رو تکون میداد و راضی شده بود...مثل همیشه چند دقیقه ای بیدار شدم. با اشکهایی در گوشه چشمهام. یادم اومده بود که بابا دیگه نیست. دوباره خوابم برد....بعد از دیدن کلی خواب بی ربط مثل دنبال زمین فوتبال سالنی گشتن!! این بار خواب پدر بزرگ مرحومم رو دیدم. بابای بابا. از سال 71 تا 76 زمین گیر بود و بعد فوت کرد. توی خواب با تعجب دیدم که روی پاهای خودش راه میره ولی نمیتونه صحبت کنه و حواسش سر جاش نیست. اونهم سر تا پا سفید پوشیده. با تعجب می پرسم چطور شد که راه میره...میگن با عزیز آقا بردیمش یه بیمارستانی با دوازده هزار تومن خوبش کردند!! توی خواب بیداری یادم اومد که بابا بزرگ هم فوت کرده. بیدار که شدم چشمام خیس بود. فکر میکردم کاشکی پول داشتم و خونه بابا بزرگ رو توی گرگان می خریدم. خونه ای قدیمی که چند سال پیش فروخته شد ولی هنوز همونجوری افتاده. خونه ای پر از خاطرات.بلند میشم که برم سر کار........جلوی آینه متوقف میشم.گوشه آینه عکس بچه گیهای من و آرشه که دو طرف بابا ایستادیم. توی حیاط خونه بابا بزرگ.

مامان رفته گرگان. باید بهش زنگ بزنم که اگر تونست بره امامزاده عبدالله سر قبر بابا بزرگ و مادر بزرگ. هرچند، به احتمال زیاد خودش میره.

شنبه، شهریور ۱۱، ۱۳۸۵

رضا صادقی و دیگر ...توپولوف

من عاشق آهنگهای رضا صادقیم....اولین بار با آهنگ مشکی رنگ عشقه شناختمش...ولی با آهنگها و آلبومهای دیگه اش بیشتر حال کردم. الان هم توی ماشین 60-70 درصد مواقع رضا صادقی گوش میدم. همسر گرامی هم با وجود اینکه دوست داره آهنگهاش رو بعضی وقتها میگه...تو خسته نشدی؟ از بس گوش کردی اینها رو؟ خلاصه ما همه اش منتظر کنسرت آقا رضا بودیم که دیشب جای همه خالی رفتیم کنسرتش. به من خیلی خوش گذشت. جزو بهترین کنسرتهای تاریخ زندگیم بود و قطعا اکتیو ترین و پر انرژی ترین اونها. هر چند زمان یکساعت و نیمه کم بود براش. ولی خیلی از آهنگهای باحالش رو اجرا کرد. البته دوست داشتم آهنگ "عشق صادق" که جزو بهترین آهنگاشه رو هم اجرا کنه که نکرد.
از شخصیت و افتادگی و گرمی خود رضا هم خیلی خوشم اومد. متولد 1358 بندر عباسه و به خاطر تزریق اشتباهی پنی سیلین به عصب در سن دو سالگی از ناحیه پا معلوله.
با زبون بی زبونی گفت که بعضی آهنگهاش رو چون اجازه ندادند نمیتونه بخونه. ...
نکته منفی کنسرت، مکان نامناسبش بود که البته کلی معذرت خواهی کرد و گفت این بهترین مکانی بود که اجازه دادند. صندلیهای بی شماره در فضای باز. کلی درگیری برای اینکه ملت صندلی از عقب میاوردند و توقع داشتند صاف بیان بشینند رو سر تو و بقیه!!
ولی به هر حال خوش گذشت فطیر. کنسرت در محل کاخ سعد آباده و امشب و فردا شب هم هست.
اطلاعات بیشتر


یه توپولوف دیگه هم افتاد .دیشب توی کنسرت فهمیدم چون اول کنسرت اعلام کردند که همشهریاشون توی سقوط هواپیما جون دادند. همین دو هفته پیش بود که یکی هم توی اوکراین افتاد. فکر کنم تا حالا 23-24 تا توپولوف 154 توی دنیا سقوط کرده. بابا این ایران - ایر- تور رو تعطیلش کنید بره.
جالب تر میدونید چیه؟ این تیتره.
" تنها 28 مسافر کشته شدند"
انگار نه انگار داریم راجع به جون آدمها صحبت میکنیم.