شنبه، آذر ۲۸، ۱۳۸۸

تیم فوتبال پاس همدان باید محروم شود


تیمسار ملاحی برای پاچه خواری روی پیراهن پاس همدان در بازی پرسپولیس که پخش مستقیم داشت...شعار "سبز فقط سبز علی ، رهبر فقط سید علی " رو درج کرد. این خلاف قانون فیفاست و تیم پاس باید محروم بشه..ببینیم فردوسی پور و نصیر زاده و اینها جرات دارند این موضوع رو مطرح کنند. نمایش هر گونه شعار سیاسی برای بازیکنان ممنوعه ..حتی فردریک کانوته بازیکن تیم فوتبال سویا اسپانیا رو بخاطر درج شعر به نفع مردم غزه و نمایشش بعد از گل سه جلسه محروم کردند. اونهایی که می توانند به فیفا خبر بدن..تا این پاچه خوارها حالشون گرفته بشه!(ببخشید که عکس از فالس نیوزه

سه‌شنبه، آذر ۱۷، ۱۳۸۸

ظهر هفدهم آذر - فرهنگستان هنر - احتمال حمله به میرحسین

الان ساعت 12:55 بعد از ظهره و من از میدون فلسطین و از جلوی فرهنگستان هنر اومدم. توی میدون فلسطین حدود 2000 نیروی انتطامی با تجهیزات ضد شورش ایستاده اند . سر خیابان صبا مجاور فرهنگستان هنر و سینما فلسطین یه چند تا لباس شخصی پایین خیابون رو نگاه می کنند و راپورت می دن به یک عده دیگه اونور خط...کنجکاو شدم رفتم روبروی در اصلی فرهنگستان هنر (محل کار میرحسین موسوی)..حدوداً 200 نفر لباس شخصی و بسیجی پیاده یا روی موتور منتظر نشستند. حتی عکاس با دوربین حرفه ای خبرنگاری با تیپ خبرنگار خبرگزاری فارس هم اونجا بود. مردم با تعجب نگاه می کنند و آروم رد می شوند. نمیدونم چه سناریویی در جریانه ...نیروی انتظامی با فاصله توی خیابون فلسطینه و ظاهراً پشتیبانی قضیه رو بر عهده داره...روی پیراهنشون هم نوشته یگان فاتب...امیدوارم میرحسین توی دفترش نباشه..شاید سناریوی بازداشت باشه هر چند به نظر نمیرسه جرات کنند. خیلی مظلومانه بود فضا...نمیدونم باید شلوغش کرد و ملت برند اونجا یا نه...فعلاً گیجم.
پ.ن. دیروز توی این خیابون صبا (براردارن مظفر) ضلع شمالیش...یک پادگان نیرو و ماشین ضد شورش بود و اجازه پارک ماشینها رو به ماها ندادند...چند تا وانت محصور هم بود که ملت رو که بازداشت می کردند...سرپرست دستگیرکنندگان هم یک پسر جوون با تیپ کاملاً امروز گردنبند و ...بود...جرات نکردم از پنجره شرکت فیلم بگیرم .دیروز توی خیابون لباس شخصی نفوذی و آدم فروش زیاد دیدیم...که نزدیک بود خودمون توسط یکیشون به فکس فنا بریم که پیچوندیم و فرار کردیم...دیروز صحنه های عجیبی دیدم...از باتومهای برقی و شوکرها و کلاهای ماسکی بسیجی ها و قلع و قمح مردم در پیاده رو صدای زنبور میدادند شوکرها!...تا درگیری شدید نیروی انتظامی با همینها که حسابی همدیگه رو زدند ...بگذریم.

پنجشنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۸۸

آقا مهدی ، اگر هستی ...تولدت مبارک


آقای مهدی جان، فردا روز تولدته...از بچگی به ما گفتند که تو فعلاً غایبی و روزی خواهی آمد...از بچگی به ما گفتند که آن روز دنیا را که پر از ظلم و جور شده پر از عدل و داد خواهی کرد...از بچگی هر وقت خانه پدربزگم می رفتیم و آن شمشمیر روی دیوار را میدیدم و پدربزرگ با افتخار میگفت این شمشیر برای اینه که اگر روزی امام زمان ظهور کرد در التزام رکاب او بجنگم...گفتم پدربزرگ..یادم اومد او که همیشه خودش رو نوکر شما و پدران شما می دانست 7-8 ماهه که از بین ما رفته و در جوار امام هشتم دفنه...نمیدونم اگر این روزها رو میدید شاید دق می کرد...پسرش رو سال 57 جلوی دانشگاه برای این انقلاب از دست داده بود..و خیلی براش زور داشت احتمالاً که اینهمه حق خوری و ظلم و جور رو ببینه...خیلی براش زور داشت که از ما بشنوه که وقتی ریختند سر ساختمون و داشتند می بردمون و ما به هزار مکافات داشتیم راضی شون می کردیم ..میخواستند دختر همون پسر شهیدش رو ببرند و ما برای اینکه ثابت کنیم برادرزاده مادرمه و فامیله و از تو خیابون از دست باتوم به دستها فرار نکرده بیاد تو خونه ما..کارت بنیاد شهیدش رو نشون دادیم و اون کثافت چماقدار گفت از این شهید قلابیها زیاد داریم...خیلی زور داشت براش به پسرش بگن شهید قلابی ..نه؟ خیلی زور داشت وقتی برادرم به خاطر این جمله زد تخت سینه چماق بدست ..تهدیدش کردند که از چاله آسانسور میندازنش پایین!! از بحث منحرف نشیم آقا مهدی...میگن روزی خواهی آمد...پس کی؟ مدعیانی هستند که ادعا می کنند همه این کارها را برای ظهور تو میکنند...و ادعای نوکری تو را دارند...کدام کارها...خودت بهتر میدونی و میبینی...به اسم تو تیر مغز ملت میزنند...با نام ملت رو از طبقه چندم خوابگاه می اندازن پایین...تو زندانشهاشون به ملت تجاوز می کنند...دندانها و فکشون رو می شکونند...مجبورشون میکنند کاسه توالت رو لیس بزنند...بلایی سرشون می آرند که به هر چیزی حاضرند اعتراف کنند که دمی بیاسایند...همه اینها رو به اسم تو انجام می دهند توی هر سخنرانیشون از دهان کثیفشون برای شما طلب عافیت و نصر می کنند...آقا مهدی بی تعارف بگم...کم کم به وجودت داریم شک میکنیم...
توی دنیا مگه کیا هستند که می گن تو یه روزی میای مگه غیر از شیعیان ایران و یه چند تا کشور شیعه دیگه کسی هست که منتظر تو و فقط تو باشه؟ خب اینجا که کشور اصلی شیعیانه پر از ظلم و جور شده نمیبینی؟ هنوز زوده؟ از این بدتر هم هست میگه...واقعاً بعضی وقتها فکر میکنم...دیگه نمیتونیم شاد باشیم...غم و افسردگی همه مون رو گرفته...اینهمه فیلم از جنایتهای اینها دیدیم...اینهمه مطلب خوندیم و تکان خوردیم..اینهمه ظلم رو خودمون با چشم خودمون دیدیم...به صغیر و کبیر و خودی و غیر خودی ، به هیچکس رحم نمی کنند...بابا مگه ما چی می خواستیم...رای ما رو دزیدند با فتواهای شرعی ..ما اعتراض کردیم ...لت و پارمون کردند ...مهدی ، آقا مهدی همه این جنایتها را به اسم تو کردند...همه این تقلبها و دروغها را د راه دین تو انجام دادند و می دهند . یادمه وقتی توی مدرسه مذهبی م درس میخوندم...معلممون میگفت اگر کسی از شما همین الان بزرگترین آرزوش ظهور امام زمان نیست، شیعه نیست!! من احساس عذاب وجدان می کردم..چون هر کار میکردم خوب خداییش بزرگترین آرزوی زندگیم ظهور شما نبود..(با عرض شرمندگی) حالا از فارغ التحصیلان همون مدرسه هم بازداشت کردند و کتک زدن و حتی یکیشون رو که توی این دادگاه کذایی هم آورده بودنش. آره همون مدرسه که هشتاد نفر دانش آموزش و فارغ التحصیل شهید داده در جریان جنگ و انقلاب...معلم همون مدرسه که همه اش از انقلاب و جمهوری اسلامی و خوبیهاش برامون میگفت...وقتی زیر شعار مرگ بر {...} و گاز اشک آور نزدیک مصلی دیدمش...گفت چهارشنبه بهارستان جلوی مجلس یادتون نره!!! آقا مهدی جان..ببخشید اینها گند زدن به همه چیز...دیگه نماز جمعه رو هم با گاز اشک آور و باتون و بازداشت و کتک منور کردند....الله اکبر های شبانه ما را هم کفر و نفاق می نامند...خداییش اعتراف میکنم، شک کردم بهت که اصلاً هستی یا نه؟ ولی اگر هستی تولدت مبارک باشه..همین!!

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی

شنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۸

مشاهدات من از میدان ولی عصر تا سر زرتشت - ساعت 14:30 تا 15

همین الان از سر زرتشت برگشتم شرکت...خیس عرقم...نیروهای گارد ویژه با حجم زیاد در خیابان ولی عصر مستقر هستند. من و دوستم پیاده به سمت فاطمی راه افتادیم.
گارد ویژه به داخل یک پاساژ حمله کرد که معلوم نبود داخل چه خبر است...چند ثانیه مکث ما مصادف بود بود با تهدید و حمله با باتون..از داخل خیابان کمی بالاتر دوباره به پیاده روی غربی آمدیم و ادامه دادیم...این دفعه گارد ویژه با موتورهای کراس...داخل پیاده رو به ملت حمله ور شده و می زدند. در عین شجاعت!!! به داخل یک مغازه آبمیوه فروشی پناه بردیم و کرکره ها را سریع پایین کشیدیم.
بعد از چند دقیقه بیرون آمده و به پیاده روی ضلع شرقی رفتیم. پمپ بنزین سر زرتشت تعطیل و توسط نیروهای گارد ویژه حمایت می شد.
شیشه های باجه های تلفن شکسته و در پیاده رو قلوه سنگها به چشم میخورد. ...
یک لباس شخصی با ظاهر مریض و ماسک تنفسی جلوی صورت، یهو یقه یک نفر که داشت از صحنه ها با موبایل عکس یا فیلم میگرفت گرفت و نیروها رو صدا کرد ما و چند نفر دیگه نا خودآگاه فریاد زدیم و هو کردیم تا طرف چرخید خوشبحتانه یارو فرار کرد. ولی خب حمله گارد ویژه به افراد داخل پیاده رو شروع شد و ما باز با شجاعت!!! در رفتیم.
شیشه بانک در ضلع شمال شرقی میدان ولیعصر خورد شده بود.
اوضاع به شدت بحرانی است. حداقل 10 آمبولانس آژیر کشان به سمت فاطمی در حرکت بودند.
رسماً در مملکت کودتا شده..مگر کودتا شاخ و دم دارد؟
بوی خون در فضا احساس میشود. یاد جریانات 18 تیر 78 افتادم. خدا عاقبت همه ما را ختم به خیر کند.

سه‌شنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۸۸

هجده خرداد

هجده خرداد برای من همیشه خاطره انگیز بوده.
هجده خرداد 52 متولد شدم
هجده خرداد 80 خاتمی برای بار دوم رئیس جمهور شد
هجده خرداد 84 ایران رفت جام جهانی 2006
هجده خرداد 88 تهران سبز بود.....چیزی که با چشمانم میدیدم باور نمیکردم....صدها هزار نفر در خیابان...تظاهرات مدنی و مسالمت آمیز بدون درگیری فیزیکی با مخالفین

پ.ن.
و اما تلخترین هجده خرداد....سال 82 بود...یک هفته بود که پدرم در کما بود و جشن تولد من بدون حضور او...و پس از این دیگر در هیچ تولدی نبود

سه‌شنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۸۸

عمو ف ی ل ت ر باف

صبح تو فیس بوک نوشتم: عمو ف ی ل ت ر باف.........بعله.......احوال مادرتون چطوره؟
بعد از ظهر رفع فیلتر شد.
نوشتم: اهه...عمو فیلترباف اگر میدونستم با یک احوال پرسی ساده از مادرتون فیس بوک رفع فیلتر میشه زودتر این کا رو میکردم
راستی....حالا عمو فیلترباف جان....به قول یکی از دوستان احوال همشیره مکرمه چطوره؟ این رو پرسیدم که خوشتون بیاد و از بالاترین هم رفع فیلتر کنید.

شنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۸

ف ی ل خ ی س

ساعت 14:50 ، روز دوم خرداد 1388، چه روز با مسمایی!! سایت Facebook در ایران فیلتر شد. لااقل پارس آن لاین این کار رو کرده. تمام.

دوشنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۸

این مایه افتخار و خوش اقبالیست
عرش از تب و تاب رنگ قرمز خالیست
آبی است تمام آسمان ای گل من
شاید که خدای ما هم استقلالی است

قهرمانی تیم فوتبال استقلال مبارک باد - دیروز اشک شوق بود و هیجان.......

چهارشنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۸۸

بزرگ بود و از اهالی امروز بود

تقدیم به روح پرفتوح پدر بزرگ مرحومم.(سید جعفر قدس میرحیدری)...دیروز توی تلویزیون این شعر سهراب رو خوند و من یاد پدربزرگ افتادم...
بزرگ بود و از اهالی امروز بود
و باتمام افق های باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید
صداش به شکل حزن پریشان واقعیت بود
و پلک هاش مسیر نبض عناصر را به ما نشان داد
و دست هاش هوای صاف سخاوت را ورق زد
و مهربانی را به سمت ما کوچاند
به شکل خلوت خود بود
و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را برای آینه تفسیر کرد
و او به شیوه باران پر از طراوت تکرار بود
و او به سبک درخت میان عافیت نور منتشر می شد
همیشه کودکی باد را صدا می کرد
همیشه رشته صحبت را به چفت آب گره می زد
برای ما یک شب سجود سبز محبت را چنان صریح ادا کرد
که ما به عاطفه سطح خک دست کشیدیم
و مثل یک لهجه یک سطل آب تازه شدیم
و بارها دیدیم که
با چه قدر سبد
برای چیدن یک خوشه ی بشارت رفت
ولی نشد که روبروی وضوح کبوتران بنشیند


و رفت تا لب هیچ
و پشت حوصله نورها دراز کشید
و هیچ فکر نکرد
که ما میان پریشانی تلفظ درها
برای خوردن یک سیب
چه قدر تنها ماندیم
سهراب سپهري

یکشنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۸۷

الف

از همه اسرار "الف"ی بیش بیرون نیفتاد و باقی هر چه گفتند در شرح آن "الف" گفته اند و آن "الف" البته فهم نشد!!

پ.ن. :مولانا؟؟

دوشنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۷

فضول

فضول رو بردن جهنم، گفت هیزمش تره!!!

پنجشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۷

د.اسداللهی

دیگر این امضا- د.اسداللهی - را پای نوشته ای نخواهیم دید. تکه ای دیگر از کودکیم کنده شد و رفت...برای من که در سالهای ابتدایی دهه شصت و از نه - ده سالگی کیهان ورزشی خوان شده بودم و بعضاً کیهان ورزشی 5 تومانی رو با ایستادن در صف و کیلومترها پیاده روی می خریدم....نوشته های استاد د.اسداللهی نوشته های همیشه وزینی بود . بعدها او را دچند برنامه تلویزیونی دیدم که هماندقر محترم بود.مرد همیشه محترم و البته رک و صریح...سرهنگ اسداللهی ، سرهنگ شهربانی و یکی از بنیان گذاران باشگاه پاس تهران (پاس همدان فعلی)..در سن 77 سالگی به دیار باقی شتافت...و
و حیف کیهان ورزشی که دیگر در دست نابخردان و نامحرمان است.
پ.ن. این وبلاگ شده....محل مجلس ترحیم ظاهرا!
پ.ن. 2 : مرگ بر طرح ترافیک و زوج وفرد