چهارشنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۱

2 روز رفتم " عسلويه "، ماموريت كاري . ساعت 5 صبح بيدار شدن به خصوص اگر ساعت 2 نصفه شب خوابيده باشي. عذاب اليمه! خلاصه پانزدهمين سفر هواپيمايي من به سلامت به مقصد رسيد. (بوئينگ 707 ساها) زياد دل خوشي از اين سفر نداشتم چون فقط روز قبل خبر دار شده بودم و يه جوري حس مىكردم دو دره شدم و... اگر از شركت 2 نفر بوديم بيشتر خوش مىگذشت. اونجا هم فقط رئيس كارخونه پتروشيمي " ج " رو مىشناختم كه توي هواپيما افتادم بغل دستش و چسبيدم بهش!! هوا فوق االعاده شرجي و گرم بود. براي بار اول سواحل خليج فارس رو ديدم. نيلگون و زيبا. وقتي يه راننده باهام فرستادن تا سايت رو بهم نشون بده. بهش گفتم بره كنار ساحل. اونجا ماشين كولر دار رو ول كردم و كنار ساحل مبهوت خليج و كشتيها رو تماشا مىكردم. نمودم چرا ولي يه حالتي داشتم. يه جورايي بغض كرده بودم. توي مغزم نوار گذاشته بودند و آهنگ " خليج " ابي پخش مىشد.

(( با هر نگاه بر آسمان اين خاك هزار بوسه مىزنم
نفسم را از رود سپيد و آسمان خزر و خليج هميشگي فارس مىگيرم
...
عشقم را در كوه گواتر، در سرخس و خرمشهر به زبان مادري فرياد خواهم زد.فرياد خواهم زد...
اي وارثان پاكي، من آخرين نگاهم بر آسمان آبي اين خاك، و خليج هميشگي فارس، فارس، فارس، خواهد بود...))
(و اين نوار توي اين مسافرت زياد توي مغزم پخش مىشد. عجب عظمتي داشت اين خليج.
با خودم مىگفتم: " پسر تو 29 سالته! خجالت نمىكشي تا امروز خليج فارس رو نديده بودي. خجالت نمىكشي تا حالا تخت جمشيد، طاق بستان، شوش، خرمشهر و خيلي جاهاي ديگه از اين خاك پر گهر رو نديدي؟"( در صورتيكه خيلي از اونجاها رو حداقل در اردوهاي دانش آموزي و فارغ التحصيلي، مدرسه مون مىتونستم برم)
يه مهندس اونجا بود و مىگفت كه اين خليج پر بركت ترين آبهاي دنياست. سواحل زيبا، انواع ماهىها، دارا بودن عظيم ترين ذخاير گاز و نفت. قسمتي از اين بركات است.(باور كنيد با چشم خودم ديدم كه يه كشتي كنار ساحل داشت سنگ بار مىزد تا به كشورهاي عربي صادر كنه) يه كار جالب كه توي سايت اونجا انجام مىشد. اين بود كه حدود 500 متر(از لحاظ طول) از دريا رو با ريختن سنگ و... تبديل به ساحل كرده بودند تا به اسكله تبديل بشه و چون عمق زياد مىشه. كشتيها بتونند راحت پهلو بگيرند. فاصله كوه تا دريا در " عسلويه " خيلي كمه. كوهاي نسبتا بلندي هم هستند. جالب اينكه روي قله كوها به شدت معلوم بود كه ميليونها سال اين كوها زير آب دريا بوده اند. يه بار ديگه ساعت 11 صبح پياده رفتم لب ساحل. سه ربع بعد در حالي برگشتم كه خيس عرق بودم. بدون هيچ فعاليت بدني خاص. سالها بود كه اين جوري عرق نريخته بودم. بعد از ظهر ساعت 6 پرواز داشتيم. رفتيم فرودگاه ولي پرنده پر نمىزد!! با كمال تعجب فهميديم هواپيما ساعت 3:30 پرواز كرده!! بهت زده شديم! معلوم شد چون امروز وزير كشور و هيئت همراه هم اومده بودند عسلويه. همراهان وزير تصميم گرفتند ساعت سه و نيم برگردند و (...) لق بقيه!
البته من زياد شاكي نبودم. چون تازه يه كم خوشم اومده بود از اونجا، رفتيم خوابگاه پتروشيمي. با بقيه رفتيم كنار ساحل و تني به آب زديم. من يك ربع تمام به غروب خورشيد نگاه كردم. با چشم مسلح. بسيار بسيار زيبا بود. لحظه لحظه پايين رفتن خورشيد رو ديدم. يه ربع توي خودم بودم. آخرين غروب بياد ماندني كه يادمه. سال 76 توي پادگان جوادنياي قزوين و در پس برجهاي خنك كننده نيرگاه شهيد رجايي بود. شب توي خوابگاه فوتبالها رو نتونستم ببينم به لطف صدا و سيما كه امواج شبكه 3 رو در مناطق مرزي قطع كرده تا مبادا كويتيها هم جام جهاني ببينند. معلوم نيست مرز نشينان غيور! (اصطلاح صدا و سيما) چه گناهي كردند. بجاش تا دلت بخواد شبكه هاي عربي بود. به اين مىگن مقابله با تهاجم فرهنگي! از اخبار شبكه يك يه چيزايي ديدم. راستي منطق عسلويه منطقه محروميه ولي با توجه به اين كه منطقه ويژه شده پيش بيني ميشه كه تا 5 سال ديگه خيلي روبراه بشه. البته الان قيمت زمين در اونجا به شدت بالا رفته.
شب ساعت 11 شب (وقتي همه خواب بودند) زنگ زدم تهران به "اژدهاي خفته" و نتيجه مسابقه پيش بيني جام جهاني رو قبل از مرحله سوم تغيير دادم. ساعت 12 خوبيدم. ساعت 6 با صداي نره خر رئيس كارخونه كه برپا مىداد بيدار شدم. مرتيكه فلان فلان شده!! تا قبل از پرواز يه جلسه مهم كاري برگزار كرديم. كه كلي كار انداختند گردن شركت ما. اونهم در حاليكه خودشون هم خيلي چيزها رو هنوز نتونستن مشخص كنند. كار خيلي سختيه چون براي اولين باره كه يك مشاور ايراني مىخواد اين كار رو انجام بده. من مطمئنم كه شركت ما از پس اين كار بر نمىآد و رئيس ما تا گردن فلانه! كه همچين كاري رو قبول كرده كه خود كارفرما هم نميدونه چي به چيه! اگر هم آخرش كار تموم شه كلي اشكال خواهد داشت و پدر هممون هم در مىآد! پرواز برگشت 1 ساعت تاخير داشت. با اين كه كنار پنجره نبودم ولي شيراز و اصفهان و زاينده رود رو هم ديدم. ولي نشد كه تخت جمشيد رو هم از اون بالا ببينم. ساعت يك و ربع خونه بودم. با 3 تا فوتبال ديدن خودم رو خفه كردم. آلمان در يكي عجيب ترين بازيهاي تاريخ جام جهاني(16 اخطار - 2 اخراج ) 2-0 كامرون رو برد. بعد اخبار گفت استقلال هم 3-1 سپاهان رو برده و رفت فينال. ذوق مرگ شدم. چه روز خوبي.

هیچ نظری موجود نیست: