شنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۸۱

ميز شماره 11


نمي‌دونم شايد تكراري باشه ولي تمام روز توي شركت اضطراب و استرس داشتم ، علتش روهم هر چي فكر مي‌كردم چيز خاصي نبود. شايد مجموعه عوامل كوچكي بود كه دست به دست هم داده بودند. اضطراب هم از جنس خوشايندي نبود. دستام هم مي‌لرزيد. حتي شب هم وقتي قاشق رو با دست راستم بالا مي‌آوردم تا سان‌شاين رو بخورم خيلي لرزش داشت، مجبور مي شدم دستم رو عوض كنم.ياد فيلم نجات سرباز رايان و لرزش دست تام هنكس افتاده بودم. اعصاب معصاب ريخته بهم. ولي.... شب خيلي خوبي بود.

هیچ نظری موجود نیست: