یکشنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۳

پارسال اين موقع.....

پارسال اين موقع هوا خيلي گرم بود.
پارسال اين موقع پدرم توي اتاق آي.سي.يو بيهوش بود
پارسال اين موقع شبها مي‌رفتم بيمارستان، گاهي او هم كنارم بود. پشت تلفن بيمارستان التماس مي‌كردم و ميرفتم 2-3 دقيقه پدر رو مي‌ديدم. جي سي اس رو نگاه مي‌كردم و او پايين روي صندليها منتظر من.
پارسال اين موقعها بود كه يه شب وقتي پدر چشماشو باز كرد ولي خيره و در سكوت....اومدم توي ماشين نشستم و گريه كردم و دعا.
پارسال اين موقع من بودم.....
پارسال اين موقع او بود.....
پارسال اين موقع......من و او منتظر بوديم. آرزو داشتيم.
امسال اين روزها .....من و او....آرزو داريم.
سال بعد اين موقع........
دعا مي‌كنم فقط.

هیچ نظری موجود نیست: