دوشنبه، تیر ۱۷، ۱۳۸۱


يه گربه توي حياطمون 4 تا بچه به دنيا آورده. امروز بعد از غروب 4 تاييشون داشتن شير مي خوردن از مامانشون. چقدر بچه گربه ها ناز هستند . بعدشم من حياط رو آب پاشي كرده بودم. هر چهارتاييشون از آب روي موزائيكها مي خوردن با ولع تمام. ولي خوب هنوز خيلي ترسو هستند. چرا من اينها رو مي نويسم؟ شايد چون به نظرم زندگي مجموعه اي است از ميليونها چيز جزئي. كه خيليهاش دوست داشتني هستند

هیچ نظری موجود نیست: