شنبه، تیر ۰۹، ۱۳۸۶

شبهای باران و بنزین

توی این یکی دو هفته اخیر با اخوی گرامی دنبال زمین می گردیم در لواسان، می خوایم اگر بشه خونه پدری رو بفروشیم و رحل هجرت بر بندیم!! تعداد املاکیهای لواسان از تعداد بقالیها هم بیشتره!!! جمعه و روز تعطیل هم نمی شناسند. به این می گویند ازدیاد شغلهای مولد و تولیدی!! و ازدیاد اساتید خالی بندی.

2دوست اخوی بنده که کارخانه سیم و کابل پدرشان را می گرداند، می گوید که تولیدشان تقریبا به 40 درصد سابق رسیده و بقیه را با قیمت ارزانتر از چین وارد می کنند، البته طرف محترم چینی ، آرم همین شرکت ایرانی خودشان را روی محصول چینی می زند!!!

شرکتی که دایی بنده در آن کار می کند، کارش وارد کردن و نصب و آموزش کار با دستگاهای آزمایش های شیمیایی است، شرکت کم کمک دارد به سوی تعطیلی می رود، چون تحریم کم کمک آغاز شده است.

درباره بنزین هم همه در جریان مطالب هستید....این مطلب یکی از بهترین نوشته هایی بود که راجع به مطلب بنزین خوندم...عکس بالا هم از همون سایته و خود گویای همه چیز است!!! (ببخشید اگر یه کم!! بی ادبیه!)




"اقتصاد مال خر است!" جمله حکیمانه ای از یک نفر مرحوم!

6پوزخند وزیر نفت در میزگرد خبر کانال دو از دیدن صفهای طویل دبه به دستان در شب باران و بنزین ...خود گویا است..به تنهایی.

فینال بازیهای غرب آسیا با قهرمانی تیم دوم ایران در برابر عراق همراه بود. ولی صداو سیمای جمهوری اسلامی به این نتیجه رسیده بود که پخش اهدای جوایز نباید برای ملت نشان داده شود ولی اکثر کانالهای ورزشی عربی این مراسم را زنده پخش می کردند. گرفتن کاپ قهرمانی در میان سوت و هوی 10000 عراقی حاضر در استادیوم و اینکه بدانی آن ده هزار نفر در قسمتهای تحتانی بدنشان احساس شدید سوزش می کنند، حال دیگری دارد!

حتما میدانید که موبایل جدیدی به بازار آمده محصول شرکت اپل با نام تجاری " آیفون" که دستگاه بخش موسیقی (آی پاد) هم می باشد. در اخبار تلویزیون این آیفون را با اون آیفون!! اشتباه گرفته و خبر را اینگونه اعلام می کند، آیفون صوتی و تصویری هم با صفحه رنگی!!! به بازار آمد! همین!

این بلاگر نمودار ما را رسم کرده. نه خود بلاگر و نه صفحه نظر خواهی کار نمی کند و ارور می دهد. تنها در ورای برنامه فیل تر شکن می توانم وارد سیستم بلاگر شوم...کسی می داند اشکال کار کجاست؟

این بارانهای تابستانی تهران، عجیب حال می دهد...روزها و شبهای باران و بنزین.

محسن نامجو دارد می خواند :"کاشکی کاشکی قضاوتی قضاوتی قضاوتی در کار در کار در کار بود...ای کاش ای کاش داوری داوری داوری در کار در کار در کار بود..." (شعر مال شاملو است.)


چهارشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۶

Moon & Venus

این عکس رو پریشب گرفتم. با مصیبت. چون سه پایه نداشتم و باطری دوربین هم تموم شده بود. تا می خواستم تنظیم کنم خاموش می شد و باز از اول. کیفیت پایین رو به بزرگی خودتون ببخشید. برای دیدن بزرگتر عکس روی عکس کلیک کنید. توضیح اینکه سمت چپی ماهه!! و سمت راستی زهره!! اتفاقی که نمیدونم هر خداد سال یکبار می افته.

پ.ن. عکسهای زیادی گرفتم از مناظر مختلف تهران از فراز برج و جنگلهای لاهیجان و کلاردشت و رامسر و...به تدریج سعی میکنم توی اینجا یا توی فوتوبلاگم بذارم. عزت زیاد.

دوشنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۶

34



از روز شنبه می خوام وبلاگ بنویسم، بلاگر باز نمیشه!! نمیدونم مشکل اینترنت شرکت ماست یا چیز دیگه با یکی از دوستان تماس گرفتم گفت مشکلی نداره ملت هم توی بلاگر می نویسند. خلاصه نفهمیدیم مشکل چیه بالاخره با برنامه تورپارک اومدیم و باز شد. خواستم بگم که جمعه 18 خرداد سالروز تولدم بوده و اتفاقاً اون روز هم جمعه بوده!! به هر حال 34 سالمون شد، اوووووووه پیر شدیم رفت. اون عکس 34 رو هم همین طوری سرچ کردم و ظاهراً نقشه ایالت میسوری رو به عنوان ایالت 34 ام آمریکا نشون میده و ربطی به من نداره ، من با 34 اش کار داشتم. تنها چیزی که به ذهنم میرسه این شعر زیبای محسن نامجوست به نام "جبر جغرافیایی"، آهنگش رو هم اگر گیر بیارید گوش بدید که آخرشه.

یه روز از خواب پا می شی

میبینی رفتی به باد

هیچ کس دور برت نیست همه رو بردی زیاد

چند تا موی دیگهات سپید شد ای مرد بی اساس

جشن تولد تو باز مجلس عزاست بریدی از اساس

قوز پشتت بیشتر شد شونه هات افتاده تر

پیرامونت رو ببین با دقت می سوزن خشک وتر

این که زاده اسیایی این رو می گن جبر جغرافیایی

این که لنگ در هوایی صبحونت شده سیگار وچایی

ای عرش کبریایی چیه پس تو سرت

کی با ما را می یایی جون مادرت

یه روز از خواب پا می شی

میبینی رفتی به باد

هیچ کس دور برت نیست همه رو بردی زیاد

چند تا موی دیگهات سپید شد ای مرد بی اساس

جشن تولد تو باز مجلس عزاست بریدی از اساس

قوز پشتت بیشتر شد شونه هات افتاده تر

پیرامونت رو ببین با دقت می سوزن خشک وتر

این که زاده اسیایی این رو می گن جبر جغرافیایی

این که لنگ در هوایی صبحونت شده سیگار وچایی

ای عرش کبریایی چیه پس تو سرت

کی با ما را می یایی جون مادرت

این که دستات رو سر می ذارن این که با هات هیچ کاری ندارن

این که تو بازیشون راهت نمی دن

این که سر به سرت می ذارند

این که زاده اسیایی

اینو می گن جبر جغرافیایی

این که لنگ در هواییی صبحونت شده سیگار وچایی

اینو می گن جبر جغرافیایی

این که لنگ در هواییی صبحونت شده سیگار وچایی

اینو می گن جبر جغرافیایی

این که لنگ در هواییی صبحونت شده سیگار وچایی

پ.ن. صبحانه من البته سیگار و چایی نیست. بیسکوئیت و چاییه!! محض اطلاع گفتم.
پ.ن.2 - ببخشید اگر 34 بار از کلمه 34 استفاده کردم!!!

شنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۸۶

ارتش سرخ به فکس فنا رفت



توی این هفته های آخر لیگ به هر دلیل که استقلال مقام قهرمانی لیگ رو از دست داد، از دوستان پرسپولیسی در محل کار و سالن فوتبال و اینها زیاد متلک شنیدیم و خیلی دم بر نیاوردیم. برد دیروز سپاهان 9 نفره با نتیجه 4 بر یک باعث شعف فراوان ما در پای تلویزیون شد به نحوی مادر گرامی بنده که مهمان ما بودند می فرمودند که شما چقدر بدجنسید که از باخت تیم رقیب اینگونه خوشحال می شوید. گفتیم : اینه!! خلاصه تلفنهای دوستان استقلالی بود و شادیهای مشترک. دوستان در وبلاگستان هم زیاد در افشانی کرده بودند که مگر سپاهان از روی جنازه صد هزار تماشاچی پرسپولیس عبور کند که بتواند پیروز شود و سپاهان هم اینگونه کرد!!
و پرسپولیس مانند 5 سال گذشته هیچ جامی را به دست نیاورد ، نه لیگ نه حذفی و نه جام سر کوچه شون!! موفق باشید.