یکشنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۸۳

بوسه


1- پنجشنبه روز خوبي بود در مجموع.......پارك و بهشت زهرا و لواسان و رستوران و ...هم داشت. بحث هم داشت. ولي روز خوبي بود. خطر هم داشت. با دوستان عزيز از لواسان كه بر مي‌گشتيم طوفان به پا شده بود و رعد و برق. بين ماشين دوستان و ماشين ما يه قطعه سنگ به قطر 20 سانتي متر از اون بالا پرتاپ شد وسط جاده ولي خوشبختانه رد كرديم. روز اول مرداد و طوفان و رعد و برق و باران ......جالبه.

2- صحبت از مرداد شد. تقويم ديواري براي ماه مرداد نوشته: ” اين قانون گرم انسانهاست، كه از انگور باده مي‌سازند، از ذغال آتش، و از بوسه آدمها را، اين قانون سخت انسانهاست، كه زنده بمانند، به زغم جنگ و بدبختي، به زغم خطرهاي مرگ، اين قانون ملايم انسانهاست، كه آب را به نور تبديل مي‌كنند، خوابها را به واقعيت، دشمنان را به برادران.“ پل الوار
اميدوارم روياهاي شيرينم به واقعيت بدل شوند. خدا....

3- امروز از شانس ما ساعت برگزاري بازي ايران توي پتروشيمي، جلسه داشتيم. خوشبختانه صبح محض احتياط ويدئو رو تنظيم كرده بودم تا بازي رو ازكانال دوبي اسپرت ضبط كنه. وسط جلسه اس.ام.اس زدم به محمد دوستم توي بوشهر كه بازي چند چنده، گفت 2-0 عمان!!!
10 دقيقه آخر بازي رو طاقت نياوردم به بهانه تلفن زدم اومدم بيرون جلسه، رفتم لابي پتروشيمي بازي رو از تلويزيون ديدم كه خوشبختانه دقيقه 93 ايران بازي رو 2-2 كرد. قبول دارم كه ايران بد بازي كرد. قبول دارم كه وقتي بازيكنان ايران بداوي و رضايي با هم ديگه كتك كاري كردند آبرو ريزي شد و.....ولي خيلي حال ديدن بازي و كنف شدن گزارش گزارشگر مزخرف شبكه دوبي اسپرت كه بدتر از گزارشگرهاي خودمون حتي بدتر از خياباني بود. اول بازي كه صحبت از تيم شفيق عمان مي‌كرد و اتحاد امم عربي !!! و صحبت از خليج عربي!! با هر حمله نصف و نيمه عمان خودش رو جر مي‌داد و موقع حملات ايران، بيخيال. جالبه كه به جاي ستار زارع مي‌گفت ايمان مبعلي كه روي نيمكت بود!! و.....وقتي ايران گل مساوي رو لحظات آخر زد انگار كه مثلا توپ وسط زمينه!! همچين شل و و ل و وارفته بود كه خيلي چسبيد و نشان از سوزش در قسمتهاي تحتاني بدن داشت.
در مورد تيم ايران بايد بگم كه در نبود نيكبخت چپ تيم ايران كلا تعطيله!! بداوي مرخصه و برگشت نداره. جالبه توي روزنامه شرق امروز قبل بازي از قول مربي عمان نوشته بود كه پشت سر بداوي خالي ميشه و ما از اونجا حمله مي‌كنم. گل دوم و حملات خطرناك عمان از همون جا بود كه باعث دعوا هم همون شد. به نظر من بازي با ژاپن كه ما يك مساوي ميخوايم. بداوي بيرون بايد باشه. نصرتي دفاع چپ ( تجربه اش رو هم داره). رحمان و يحيي وسط و كعبي دفاع راست. نكونام و مبعلي ( كه تا حالا بازي نكرده!!) وسط. كريمي عقب تر از بازيهاي قبل باشه چون قدرت دفاعي خوبي داره و باعث ميشه ايمان مبعلي راحت تر بازيسازي كنه. مهدي كيا هم عقب تر هافبك راست بازي كنه و نه گوش راست. و دو مهاجم يعني دايي و عنايتي. (برهاني اصلا خوب نبوده.) يعني سيستم به جاي 1-3-2-4 ، 2-4-4 بشه و حتي 2-5-3 (سيستم مورد علاقه من!!) چرا كه نه! بگذريم. ما تا فينال مي‌ريم. بهرنگ جات خاليه.

یکشنبه، تیر ۲۸، ۱۳۸۳

Femme like U


1- شركت مخابرات در حال يكي كردن بالا و پايين كابل تلفن ماست!! از اين روست كه كم پيدا هستيم. عرفا مي‌گويند مواظب باش روزگار بالا و پايين خودت را يكي نكند.

2- جام ملتهاي آسيا شروع شده و چون بازيها در ساعتهاي مزخرف كاري پخش مي‌شود. كمتر بازيها را مي‌بينيم. ولي.......همه بزرگان تا حالا گند زده‌اند و همه مربيان ظاهرا از ايران ترسيده‌اند. سه شنبه بازي اول ايران است. پيش بيني من رسيدن ايران به فينال مسابقات است. با قدرت تمام. والسلام.

3- هفته پيش تهران توفاني، خنك، باراني، رعد و برقي بود. من در 31 سال زندگيم چنين هوايي براي اواخر تيرماه به ياد ندارم. مرداد در راه است، مردادي كه با مرداد داغ خوشايند دستان تو فرق دارد، البته!

4- چند تا فيلم خوب ديدم. رودخانه مرموز با بازي ديوانه كننده شان پن و همچنين تيم رابينز و كوين بيكن. فيلم فوق‌العاده‌اي بود هر چند

پايان فيلم......اثر كمي روي اعصاب رونده داستان فيلم تا ساعتها با من و همراهم بود. فيلم جن گير رو براي بار خدادم!! ديدم منتهي اينبار ورسيون جديد كه 4-5 دقيقه اضافه داشت. چند صحنه خفن مثل راه رفتن عنكبوتي دخترك روي پله‌ها و خون بالا آوردنش!! و تصاوير كمتر از يك ثانيه‌اي از آقا جنه!! روي كابينتها و در و ديوار. چقدر من از جيسون ميلر هنر پيشه نامعروف نقش پدر كاراس خوشم مياد، بماند. دفعه اولي كه ترسناكترين فيلم تاريخ، يعني همين فيلم رو ديدم بيست سالم بود. تا صبح كابوس ديدم و از خواب پريدم و مردم!! ديگه چه فيلمي......؟ يه فيلم مستند از سفر نورزو 82 شيراز هم ديدم كه خيلي جالب بود و خاطره برانگيز.

5- يه تئاتر خيلي خوب هم ديدم، تئاتر حرفه‌اي‌ها با بازي عالي رضا كيانيان و .....ديگر هيچ!

6- روزگار داره درس صبر به من ميده. اميدوارم شاگرد خوبي باشم و يهو طغيان نكنم. هر چند اين واحد درسي رو خودم انتخاب كردم.

7- درست دو ماه گذشته.....

8- باقي،....بقاي دوست.


شنبه، تیر ۲۰، ۱۳۸۳

بي‌وقفه‌ترين عاشق


الف- گاهي اوقات يه جوري ميشه اوضاع. يه روز خيلي خوب رو به نظرت داشتي در كنار {...} ساير دوستان و آشنايان. يهو يه جمله اوضاع روحيت رو بهم مي‌ريزه. شايد ضعيف شده باشي و حساس، نميدوني. ولي تمام شب رو بهم مي‌ريزي اونوقت. فريدون فروغي داره مي‌خونه......” به يك دم مي‌كشي ما را ، به يك دم زنده مي‌سازي، رقابت با خدا داري، دو تا چشم.......دو تا چشم....دو تا چشم سياه داري.....“.

ب- عليرضا عصار داره مي‌خونه. ” بي وقفه ترين عاشق موندم كه تو پيدا شي، بي تو همه چي تلخه بايد كه تو هم باشي. “ . طوفان و باد شديد داره مياد، كنترل ماشين سخته توي بزرگراه. حس مي‌كني هر آن ممكنه كوبيده بشي به نرده‌ها.

پ- نمي‌دوني چرا.......يهو دلت مي‌ريزه. يه دلهره عجيب مياد و مپيچيه از شكمت و به سمت قلبت كه داره مي‌كوبه به ديواره. يه جور نگراني و ترس.....باهاش بايد مقابله كرد. تكراري بود و هست!!

ت- پارسال اين موقع يه شب درميون موندن توي بيمارستان و فردا صبح سر كار. اه ولش كن.

ث- مرگ.
د- يه شوخي مي‌كني در مورد جهت يابي.....يه كتكي مي‌خوري...آي يك كتكي مي‌خوري كه حواست باشه.

پ.ن.
1- قسمت الف بايد دو هفته پيش پست مي‌شد. امكاناتش نبود.شايد هم اصلا نبايد نوشته مي‌شد..
2- توي مطلب قبلي كه در مورد مارلون براندو نوشته بودم. فيلم ” اينك آخرالزمان “، يادم رفته بود.

پنجشنبه، تیر ۱۸، ۱۳۸۳

God Father



جمعه هفته پيش سر شب نميدونستم از بيكاري چكار كنم. تصميم گرفتم فيلم ببينم. پك دي وي دي چهارتايي پدرخوانده جلوم بود. تصميم گرفتم پدرخوانده 3 رو ببينم كه تا حالا نديدم. بعد باز تصميم گرفتم پشت صحنه و شجره نامه و...ببينم. باز تصميم عوض شد. تصميم گرفتم از شماره يك شروع كنم. براي بار دهم!! و باز هم مثل هميشه كيف كردم و اصلا خستگي نداشت برام. حتي ترجيح دادم اين رو ببينم تا فيلم جنون آلفرد هيچكاك كه تلويزيون داشت مي‌داد. خلاصه خيلي چسبيد. صبح شنبه روزنامه شرق رو كه توي شركت گذاشتم جلوم. ديدم نوشته ” پدرخوانده مرد.“ مارلون براندو مرد! ناراحت شدم و متعجب. ياد ديشب افتادم.مارلون براندو رو دوست داشتم. به خاطر بازيهاي خوبش و چهره جالبش. فيلمهايي كه ازش ديدم رو توي ذهنم مي‌آرم. پدرخوانده 1- مردان- دربارانداز - اتوبوسي بنام هوس - شورش در كشتي بونتي - امتياز - آخرين تانگو در پاريس ( توي اين فيلم زياد خوشم نيومد ازش!!) - زنده باد زاپاتا - و...ديگه يادم نيست. مارلون براندو رو دوست داشتم. يادمه چند سال پيش زندگينامه‌ش رو توي مجله فيلم با ترجمه نيكي كريمي چاپ مي‌كردند و مي‌خوندمش (هر چند زياد يادم نباشه!!). آره مارلون براندو رو دوست داشتم ولي نه به اندازه آل‌پاچينو! بگذريم.

سه‌شنبه، تیر ۱۶، ۱۳۸۳

تو


” تو از بدايت هر چيز مي‌آيي
و لحظه‌ها
با تو آغاز مي‌شوند
و زير آفتاب
به جز چشمهاي روشن تو و
تكرار دستان من
هيچ چيز تازه نيست.“
عبدالله كوثري

پ.ن.
1- علت تاخير بي حوصلگي بود و بعد...قطعي تلفن به علت عمليات كابل برگردان
2-ساعت هشت و چهل دقيقه صبح 16 تير....هواي به شدت گرفته و ابري و رعد و برق و ...باران.