یکشنبه، تیر ۰۹، ۱۳۸۱


آلمان باخت. خوب چه كار كنم؟؟ ناراحتم ديگه. ولي انصافا آلمان سر تر بازي كرد. ولي كي فكر مي كرد آلمانها از همون نقطه قوتشون ضربه بخورند. يعني اليور كان. به هر حال اين جام هم تموم شد . آلماني كه هيچ كس بهش اميد نداشت تا فينال اومد و اين فوق العاده بود. بالاتر از مدعياني مثل فرانسه؛ آرژانتين؛‌ ايتاليا؛ اسپانيا و انگليس. 4 سال ديگه آلمانها با اين تيم جوون و مزيت ميزباني مدعي اول خواهند بود. من بعد از ايران كماكان يك آلماني متعصب خواهم بود. زندگي و فوتبال كماكان ادامه دارد.
راستي جاي ميشائيل كبير (بالاك) خيلي خالي بود.
مشغول يه بازي كامپيوتري هستم به اسم مدال افتخار؛ به جرئت مي گم يكي از زيبا ترين
بازيهايي است كه تا حالا انجام دادم. خيلي شبيه فيلم نجات سرباز رايان مي مونه. به خصوص يه مرحله اش كه اين قدر شبيه فيلم بود و من اون قدر باهاش حال كردم كه دو بار اون تيكه رو بازي كردم. عين نيم ساعت اول فيلم بود. حمله متفقين به نرماندي و به خصوص ساحل اوهاما در فرانسه. يكي از عظيم ترين حملات تاريخ. كه در روز 6/6/1944 انجام شد. توي بازي هم مثل فيلم سوار بر قايقها به ساحل رسيديم. هزاران نيروي خودي دور و برم بودند كه يكي يكي گلوله ميخوردند. بايد پشت آهنها قايم مي شدي تا تير نخوري. نا خود آگاه سرم رو پايين مي آوردم انگار داره گلوله واقعي مي ياد. خنده ام گرفته بود از ديوونگي خودم.

من فيلم ”نجات سرباز رايان “ رو خيلي دوست دارم. يه جائيش رو كه تام هنكس به عنوان فرمانده پس از مرگ دكتر گروهانش در تنهائي گريه مي كنه به عنوان يكي از احساس بر انگيزترين سكانسهاي سينمايي مي شناسم. درباره جنگ به خصوص؛ جنگ ايران و عراق بيشتر خواهم نوشت. مظلوميتي كه بر اين جنگ رفته و توجهي كه ما بهش نميكينم . بخش مهمي از تاريخمون رو فراموش مي كنيم. شايد به خاطر اينه كه بعضيها خيلي بد از اين جنگ دفاع مي كنند و جنبه وطن پرستي قضيه رو به صفر رسوندند و فقط دفاع از اسلام رو مطرح مي كنند. كدوم اسلام!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟ باشه براي بعد...

شنبه، تیر ۰۸، ۱۳۸۱


بعد از ظهر جمعه با چند تا از دوستان پارك جمشيديه بوديم. موقع قدم زدن توي فكر اون بودم. ياد چند باري كه با هم اومديم اين پارك . و حسابي خوش گذشت. يادش به خير باد. يعني باز هم مي شه؟؟
امروز با دو تا از وبلاگ نويسهاي با حال از نزديك آشنا شدم. باعث افتخار بود براي من.
tekrar

پنجشنبه، تیر ۰۶، ۱۳۸۱

بازي برزيل و تركيه رو هم ديدم. طرفدار تركيه بودم ولي از طرفي هم دست داشتم برزيل بياد فينال تا بازي بزرگي برگزار بشه. برزيل و آلمان در فينال جام. اين دو تيم تا حالا در يك بازي رسمي در جام جهاني با هم برخورد نداشته اند. به اميد پيروزي آلمان. نيمه اول رو پيش رئيسمون توي شركت ديدم و نيمه دوم رو توي شركت اژدهاي خفته اينها. عكسهاي حاشيه بازي رو هم از اينترنت ديديم ؛ بعضيهاش يه كم بي ادبيه!!


ساعت 2 چهارشنبه بايد با همكارم ميرفتيم جلسه توس شركت كارفرما. راستش گند رو شركت ما زده بود و اون موقع اصلا ما توي شركت نبوديم. رئيسمون هم ميدونست و به همين خاطر خودش رفت زير كولر خوابيد و ما رو به عنوان ديوار گوشتي فرستاد جلوي گلوله. اونجا من و همكارم يه چيزهايي به هم بافتيم. چند بار تا مرز دعوا پيش رفتيم. صدامون رو بلند كرديم. من به نمايندگان اونها گفتم حتي اگر ما مقصر باشيم(كه هستيم) ولي شما هم مقصريد كه گزارشهاي سال 77 ما رو كنترل نكرديد. گزارش رو داديم به شما براي بررسي نه تزئين قفسه! يه خانومه بود از مهندسهاي اونها كه لبخند مرموز مسخره اي مي زد و يه سري شر و بر در مورد ضعف سازه ها و ... مي گفت كه اصلا در صلاحيت اون نبود. همش هم دوستم رو به جاي شما ؛ تو خطاب ميكرد و مي پريد وسط حرفمون. با اونهم حسابي كل كل كرديم. آخرش هم خواستند صورت جلسه امضا كنيم ولي چون رئيسمون گفته بود با پررويي تمام گفتيم كه امضا نمي كنيم. آخر جلسه ازشون عذر خواهي كردم كه اگر تند حرف زدم و صدامو بلند كردم من رو ببخشيد. ( هر چي باشه يه سري مهندس با تجربه بودند و ما مهندسان جوان و بي تجربه). از جلسه كه اومديم بيرون توي راهرو من و دوستم خار مادر رئيسمون رو آباد كرديم. كه چرا اون موقع با اينكه بهش گفتند و نامه زدند كه وزن حجمي شكر رو بايد 0.88 بگيري نه 1 باز هم زير بار نرفته و حالا ما رو فرستاده فحش بخوريم و خودش زير كولر گرفته خوابيده. وقتي اومديم شركت هنوز خواب بود!!؟؟ الان هم 24 ساعت از اون جلسه مي گذره يك كلمه نپرسيد كه توي جلسه چي شد. چون اصلا مهم نيست براش؛ به ته كفششم نمِي گيره! و مي دونه كه حق با اونهاست آخرش هم به لطايف الحيلي از مسووليت فرار ميكنه. چند ار ساعت بعد از جلسه با خودم فكر مي كردم؛ تنها خوبي اين جلسات افزايش تجربه و اعتماد به نفسمه. تا همين پارسال تصور اينكه توي يه همچين جلسه اي در حضور جمع (اونهم نمايندگان كارفرما) اين جوري حرف بزنم. بدون تپق. اونهم با صداي بلند و بعضا طلبكارانه غير ممكن بود ولي حالا؟ حداقل فايده اين جلسات همينه.

از يادداشتهاي خبرنگار روزنامه ايران ؛ اعزامي به مناطق زلزله زده:
....گامهاي مغموم سنگ صبور ملت (سيد محمد خاتمي) روي زمين زخمي روستا پيش مي رفت. جمعيت سيه پوش در حلقه رئيس جمهوري آرام مي گيرند و آن گاه اشكهاي خاتمي با شيونهاي دختران و زنان جوان مصيبت را معنا مي كند.
زن مي ناليد و از درد بي كسي مي گفت: ”همسرم؛ برادرم؛ بچه هايم مرا تنها گذاشتند و...“
در اين هنگام مي توان صداي شكستن دل محبوب ملت را د ركلام بغض آلوداو شنيد.
قطرات اشك بر گونه هاي لرزانش غلتيد؛ پسرك پدر مرده را به آغوش مي كشد و صورت خاك گرفته اش را غرق در بوسه پدرانه مي كند. ...
چند روزي نتونستم بنويسم؛ كامپيوترم به هم ريخت؛ دوباره ويندوز نصب كردم ولي هنوز هم در دوران نقاهت به سر ميبره. بعدشم شارژ اينترنتم تموم شد و خلاصه فيل از آسمون باريد تا من ننويسم. ولي خوب حالا در خدمت شما هستم. از چند روز قبل شروع مي كنيم.
آلمانها با اقتدار به فينال رسيدند يك فوتبال با حوصله و مطمئن و منظم. اون روز ساعت 4 توي شركت بودم و نمي دونستم چكار كنم ؛ تازه از يك جلسه اومده بودم. رئيسم من رو صدا كرد توي اتاقش پيرش هم بود. پسرش مي دونه من ديوونه فوتبال و تيم آلمان هستم. به پدرش گفت : ” اين مهندس (هلمز) الان دل توي دلش نيست به خاطر فوتبال آلمان. “ من هم سريع نون رو به تنور چسبوندم و گفتم آره اصلا مغزم كار نمي كنه و حواسم پرته و ......رئيسم گفت : خوب بيا فوتبال ببين . و تلويزيون اتاق كنفرانس رو راه انداخت و ما فوتبال ديديم. 4-5 نفر ديگه هم اضافه شدند و نشستيم فوتبال رو ديديم. گل رو هم عشق من ” بالاك“ زد. 3-4 دقيقه بعد از اين كه دو اخطاره شد. خيلي حيف شد. توي جهان فوتبال خوندم كه بعد از بازي توي رختكن گريه مي كرده(به خاطر از دست دادن فينال جام). رودي فولر رفته بهش دلداري داده. فولر گفت : ” خيلي ضربه بزرگي است كه بالاك رو در فينال نداريم. اون فداكاري و خطاي خوبي انجام داد و بازي فينال رو از دست داد.“ هامان هم گفته ما به خاطر بالاك فينال رو مي بريم. واقعا عجب همبستگي تيمي دارند. وقتي عكسها رو نگاه م’كنم. بعد از پيروزي بر كره. حتي يانكر كه ذخيره ثابت شده داره با تمام وجود شادي مي كنه. ولي اگر يه بازيكن ايراني بود چي؟؟ وقتي از تيم اصلي به نيمكت ميرفت دلش همين طوري با تيم بود؟؟ رمز موقفيت آلمانها اتحاد و همدلي است.

شنبه، تیر ۰۱، ۱۳۸۱

اين ميشائيل بالاك رو خيلي دوست دارم، مهمترين علتش بازي خوبشه و سبك بازي دارگيرانه كه دوست دارم، گلزن قهار با هر دوپا و البته سر، بازيش بعضي مواقع زياد به چشم نمياد ولي هميشه همونجايي كه بايد باشه هست و در اون لحظه يا پاس گل مىده يا گل مىزنه. نكته مهم هم اينه كه از فصل بعد توي بايرن جاي افنبرگ بازي مىكنه و اين براي من عشق مونيخ عاليه.
فساد در جام جهاني، آقا - خانوم فوتبال رو ناگه كنيد، اين كارا عيبه!!!!!

اوه اوه اين تماشاچي برزيل رو بنگريد!!!
اين هم از بكهام جون بعضيها!
خوب خوب، باز هم آلمان برد، چيزي تا قهرماني نمونده بتازيد! ولي اوليور كان خودش يك تيمه
قبول داريد؟
××××××××××××××××××××××××××

پنچشنبه با پسر عمه ميري قدم ميزني، فالوده رو مىگيرين مىري پارك، توي اون پارك مىشيني زوجهاي دختر و پسر رو كه مىبيني يادت مياد كه با اون هم چند بار به اين پارك اومده بودي و چه لحظات خوبي بود، حالا داري افسوس اون دوران رو مىخوري. قبلا زياد با هم بودين ولي حالا 3 هفته است كه اصلا نديديش!! دلت مىگيره. با پسر عمه صحبت مىكني، چقدر اين پير عمه ساده و پاك رو دوست داري. همسن هستين، هر وقت ميري شهرستان، يا اون مياد تهران همديگه رو مىبينين، چقدر ساده فكر مىكنه هيچ توقع خاصي از زندگيش نداره، با چيزي به نام دروغ آشنا نيست. چقدر بهش علاقه داري. موقع خداحافظي و روبوسي، چند بار مىزني پشتش با محبت و اون هم جواب ميده، به اميد ديدار. شب تنها هستي، به مهموني نمىري به دلايل شخصي! هوس كردي گريه كني! ولي....

پنجشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۱


امروز يكي از دوستان بلاگي يه سايتي رو معرفي كرد و من يكي از آهنگهاي قشنگ دوران كودكي رو كه موقع انقلاب مردمي سال 57(كاري به درست و غلط بودنش ندارم) و حتي چند سال بعد از اون زياد پخش مىشد پيدا كردم. هنوز هم وقتي گوش مىدم اشك توي چشمام جمع مىشه. البته آهنگ مال چپيهاست و از روي يه آهنگ مال شيلي(دانشجويان مخالف پينوشه) سااخته شده. اينجا مىتونين اين آهنگ رو گوش بدين.
" پر پا خيز، از جا كن، بناي كاخ دشمن!..."

آخ آخ، ايتاليا باخت! توي همون بيمارستان فاجعه رو ديدم، دوست داشتم ايتاليا ببره، آره داور هم اشتباه كرد. ولي بيشتر تقصير خودشون بود.مىدونيد مفسر تايمز لندن گفته :" اگر وقتي كه بازيكنان ايتاليا جلوي آينه صرف آرايش مو و چهره مىكنند، اون وقت رو به تراپاتوني گوش مىكردند، راحت قهرمان مىشدند!!" و اين كه مانكنها هرگز قهرمان نمىشوند. آقا مالديني خوشگله، خوشتيبه؟؟!! ولي تموم شده. توي بازي مكزيك، كرواسي و كره آقا آخر سوتي بود!
نمونه اش گل دوم كره. به هر حال ......از يه جهت براي آلمان جونم!!(تقليد از بعضيها) خوب شد. آقا اين كره ايها از فرط مودب بودن لج آدم رو در مىآورند!! جشن بعد از بردشون رو ببينيد بدون هيچ خشونت و بي نظمي و ترافيك!!

دوشنبه، خرداد ۲۷، ۱۳۸۱


امشب چند تا عكس از كوي دانشگاه بدستم رسيد. ياد اون ايام برام زنده شد. يه روز نه چندان دور خاطرات مكتوبم رو از اون دوران براتون همينجا مىفرستم. قول مىدم.
khatami - mr.president

پنجشنبه برادرم با حماقت تمام يه توله سگ شل ولي خوشگل رو آورده بود خونه. چقدر ما از دست اين بشر عذاب بكشيم. زن گرفت باز هم آدم نشد!! جمعه صبح و شنبه صبح با صداي ونگ ونگ اين بيدار شدم. چقدر حرص خوردم.(از سگ خيلي بدم مياد، هر چند اين يكي واقعا ناز بود.) مادرم هم حسابي شاكي بود. اون مطلبي در بالا خوندين تا اونجايي رخ داد كه سگهزير درخت و كنار كلنگ خوابيده بود. بقيه اش همون ظهر جمعه يهو توي ذهنم مصور شد. مثل يه كابوس!!! ولي نمىدونم چرا ولي همه اش توي ذهنم مياد كه يه روزي من مرتكب قتل حداقل يك انسان خواهم شد. حيوان كه جاي خود دارد. وايىىىى " من يك سريال كيلر خواهم شد؟ " تصورش تكونم ميده.
اين برگه هاي نظارت ساختماني هم حكايتي شده. پول اول مىگيري، صفا سيتي!! بعد دهنت سرويس مىشه . با يه سري مالك و بساز بفروش، بايد سر وكله بزني. خونه ها هم همه يافت آباد.
همه هم ماشالا لهجه دارند. شديد. بابا ايول! طرف دو زار سواد نداره داره خونه مىسازه هوارتا!! تو مهندس مملكتي از بهترين دانشگاه كشور، عمرا تا آخر عمرت هم نمىتوني خونه بخري تو تهران. آى روزگار. بعد مىگن چرا جووناي ما سر حال نيستن.
امروز غروب رفتم كوه با يك اژدهاي خفته!!!
توي دودلي عظيمي به سر مىبرم. كارم رو عوض كنم يا نكنم؟. بعضي چيزا رو توي شركتمون ديگه نمىتونم تحمل كنم. شايد جزئي باشه. ولي هميشه همين جزئيات به نظرم مهمه!
به قول "مايكل كورله يونه" ، حس مىكنم بعضي مواقع توي شركت " به شعورم توهين مىشه"
بخصوص از جانب رئيسمون. يه پيشنهاد كار جديد هم دارم. ولي تعويض شغل استرس خيلي زيادي داره. چه كنم؟
اميدوارم حالتون بهم نخوره اگر انقدر از فوتبال مىنويسم. جام جهانيه ديگه!!!
امروز بازي سنگال و سوئد رو از راديو گوش مىكردم، وقتي مساوي شد و وقت اضافه شروع شد. رفتم بيمارستان نزديك شركتمون تا فوتبال رو از اونجا ببينم. من بعضي وقتها كارت ميزنم و مىرم فوتبال رو توي لابي اونجا مىبينم. بعضي آدمها اونجا ثابت هستند، به نظرم كارمند همونجا باشند. استاد شر و بر گفتن هم هستند. يكيشون به خصوص خيلي زر مىزنه با اون قيافه روشنفكر مابانه خودش ولي زياد هم حليش نيست از فوتبال. اولا هر وقت تيمي كه دوست داره مىبازه. مىگه اين بازي سياسي بود و قرار بود ببازند!!! سوتي اساسي ايشون امروز بود. مىدونيد كه رائول و مورينتس تعويض شدند و پس از مساوي ايرلند اپانيا بدون مهاجم بد جوري توي مخمصه افتاده بود. وقتي بازي به ضربات پنالتي كشيد. اون آقا زر زروئه مىگفت كه خوب اسپانيا حتما مىبره چون رائول و...پنالتي خوب مىزنن. من جلوي يه جمع 30 نفري ضايعش كردم و گفتم : ببخشيد، ولي كسي تعويض شده نميتونه بياد پنالتي آخر بازي بزنه!! . ... اونهم گفت اه من نمىدونستم. همچين سرخ شد كه نگو. تا اون باشه اينقدر زر نزنه. آهان داشتم از بازي سوئد - سنگال مىگفتم. در حساس ترين لحظات يهو فوتبال رو قطع كردند و اذان رو پخش كردند!!!!!!! ملت اول بهت زده شدند و همه شروع به فحش دادن كردن. راهي بهتر از اين براي دين زدايي سراغ دارين؟؟؟ صد رحمت به شبكه 3، اين شبكه يكيها زياد از دستمال يزدي استفاده مىكنند. اي تف بر ...!!!
راستي ديروز بازي آلمان جونم!!!(به سبك بعضيها) با پاراگوئه رو ديدم، توي همونجا. دقيقه 88 عشق كردم وقتي نويويل گل زد. وقتي چيلاورت مىخواست ضربه آزاد بزنه نفس توي سينه ام حذف شده بود. به اميد قهرماني آلمان
راستي استقلال هم بازي رفت فينال جام حذفي رو برد. ايول!!

جمعه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۱

امشب عروسي يكي از بچه ها بودم دو نفر وبلاگ نويس ديگه هم بودن، مىگفتن آدم كه توي پروفايل ياهوي خودش آدرس بلاگش رو نمىده، بعد مىگفتن چرا همه اش از فوتبال مىنويسي و كمتر از خودت، گفتم چون تابلو شدم ديگه، خيلي از دوستام بلاگم رو مىشناسن، پس مجبور به خودسانسوري هستم. شايد جاي ديگه مجبور باشم حرفهاي ديگري را كه نمىتوانم بزنم بزنم، شايد هم ورقها رو " رو " بازي كنم و شفاف باشم. نمىدونم

،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،

آقا يا خانومي كه توي گوگل هر روز كلمه " الكس" رو سرچ مىكني، بعد از اونجا مىآي بلاگ من رو مىخوني، خودت رو معرفي كن بابا مردم از كنجكاوي

،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،

ايتاليا با مكزيك رو ديدين، هر چي فحش خار مادر بلد بودم به " تراپاتوني " دادم، دل پيرو رو مىذاره بيرون اونوقت اون اينزاگي فلان رو بازي مىده. الكس دل پيرو10 دقيقه بازي كرد. چه گلي زد. بعدش هم گفت : فقط تو رو دارم خدا!!!!! ولي مكزيك واقعا 20 بازي مىكنه. در صحنه گل بعد از 13-14 تا پاس سالم گل زدند. ايتاليل چون دوم شد، به جاي يك چهارم نهايي توي نيمه نهايي به آلمان مٍتونه بخوره.

،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،

چهارشنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۱

2 روز رفتم " عسلويه "، ماموريت كاري . ساعت 5 صبح بيدار شدن به خصوص اگر ساعت 2 نصفه شب خوابيده باشي. عذاب اليمه! خلاصه پانزدهمين سفر هواپيمايي من به سلامت به مقصد رسيد. (بوئينگ 707 ساها) زياد دل خوشي از اين سفر نداشتم چون فقط روز قبل خبر دار شده بودم و يه جوري حس مىكردم دو دره شدم و... اگر از شركت 2 نفر بوديم بيشتر خوش مىگذشت. اونجا هم فقط رئيس كارخونه پتروشيمي " ج " رو مىشناختم كه توي هواپيما افتادم بغل دستش و چسبيدم بهش!! هوا فوق االعاده شرجي و گرم بود. براي بار اول سواحل خليج فارس رو ديدم. نيلگون و زيبا. وقتي يه راننده باهام فرستادن تا سايت رو بهم نشون بده. بهش گفتم بره كنار ساحل. اونجا ماشين كولر دار رو ول كردم و كنار ساحل مبهوت خليج و كشتيها رو تماشا مىكردم. نمودم چرا ولي يه حالتي داشتم. يه جورايي بغض كرده بودم. توي مغزم نوار گذاشته بودند و آهنگ " خليج " ابي پخش مىشد.

(( با هر نگاه بر آسمان اين خاك هزار بوسه مىزنم
نفسم را از رود سپيد و آسمان خزر و خليج هميشگي فارس مىگيرم
...
عشقم را در كوه گواتر، در سرخس و خرمشهر به زبان مادري فرياد خواهم زد.فرياد خواهم زد...
اي وارثان پاكي، من آخرين نگاهم بر آسمان آبي اين خاك، و خليج هميشگي فارس، فارس، فارس، خواهد بود...))
(و اين نوار توي اين مسافرت زياد توي مغزم پخش مىشد. عجب عظمتي داشت اين خليج.
با خودم مىگفتم: " پسر تو 29 سالته! خجالت نمىكشي تا امروز خليج فارس رو نديده بودي. خجالت نمىكشي تا حالا تخت جمشيد، طاق بستان، شوش، خرمشهر و خيلي جاهاي ديگه از اين خاك پر گهر رو نديدي؟"( در صورتيكه خيلي از اونجاها رو حداقل در اردوهاي دانش آموزي و فارغ التحصيلي، مدرسه مون مىتونستم برم)
يه مهندس اونجا بود و مىگفت كه اين خليج پر بركت ترين آبهاي دنياست. سواحل زيبا، انواع ماهىها، دارا بودن عظيم ترين ذخاير گاز و نفت. قسمتي از اين بركات است.(باور كنيد با چشم خودم ديدم كه يه كشتي كنار ساحل داشت سنگ بار مىزد تا به كشورهاي عربي صادر كنه) يه كار جالب كه توي سايت اونجا انجام مىشد. اين بود كه حدود 500 متر(از لحاظ طول) از دريا رو با ريختن سنگ و... تبديل به ساحل كرده بودند تا به اسكله تبديل بشه و چون عمق زياد مىشه. كشتيها بتونند راحت پهلو بگيرند. فاصله كوه تا دريا در " عسلويه " خيلي كمه. كوهاي نسبتا بلندي هم هستند. جالب اينكه روي قله كوها به شدت معلوم بود كه ميليونها سال اين كوها زير آب دريا بوده اند. يه بار ديگه ساعت 11 صبح پياده رفتم لب ساحل. سه ربع بعد در حالي برگشتم كه خيس عرق بودم. بدون هيچ فعاليت بدني خاص. سالها بود كه اين جوري عرق نريخته بودم. بعد از ظهر ساعت 6 پرواز داشتيم. رفتيم فرودگاه ولي پرنده پر نمىزد!! با كمال تعجب فهميديم هواپيما ساعت 3:30 پرواز كرده!! بهت زده شديم! معلوم شد چون امروز وزير كشور و هيئت همراه هم اومده بودند عسلويه. همراهان وزير تصميم گرفتند ساعت سه و نيم برگردند و (...) لق بقيه!
البته من زياد شاكي نبودم. چون تازه يه كم خوشم اومده بود از اونجا، رفتيم خوابگاه پتروشيمي. با بقيه رفتيم كنار ساحل و تني به آب زديم. من يك ربع تمام به غروب خورشيد نگاه كردم. با چشم مسلح. بسيار بسيار زيبا بود. لحظه لحظه پايين رفتن خورشيد رو ديدم. يه ربع توي خودم بودم. آخرين غروب بياد ماندني كه يادمه. سال 76 توي پادگان جوادنياي قزوين و در پس برجهاي خنك كننده نيرگاه شهيد رجايي بود. شب توي خوابگاه فوتبالها رو نتونستم ببينم به لطف صدا و سيما كه امواج شبكه 3 رو در مناطق مرزي قطع كرده تا مبادا كويتيها هم جام جهاني ببينند. معلوم نيست مرز نشينان غيور! (اصطلاح صدا و سيما) چه گناهي كردند. بجاش تا دلت بخواد شبكه هاي عربي بود. به اين مىگن مقابله با تهاجم فرهنگي! از اخبار شبكه يك يه چيزايي ديدم. راستي منطق عسلويه منطقه محروميه ولي با توجه به اين كه منطقه ويژه شده پيش بيني ميشه كه تا 5 سال ديگه خيلي روبراه بشه. البته الان قيمت زمين در اونجا به شدت بالا رفته.
شب ساعت 11 شب (وقتي همه خواب بودند) زنگ زدم تهران به "اژدهاي خفته" و نتيجه مسابقه پيش بيني جام جهاني رو قبل از مرحله سوم تغيير دادم. ساعت 12 خوبيدم. ساعت 6 با صداي نره خر رئيس كارخونه كه برپا مىداد بيدار شدم. مرتيكه فلان فلان شده!! تا قبل از پرواز يه جلسه مهم كاري برگزار كرديم. كه كلي كار انداختند گردن شركت ما. اونهم در حاليكه خودشون هم خيلي چيزها رو هنوز نتونستن مشخص كنند. كار خيلي سختيه چون براي اولين باره كه يك مشاور ايراني مىخواد اين كار رو انجام بده. من مطمئنم كه شركت ما از پس اين كار بر نمىآد و رئيس ما تا گردن فلانه! كه همچين كاري رو قبول كرده كه خود كارفرما هم نميدونه چي به چيه! اگر هم آخرش كار تموم شه كلي اشكال خواهد داشت و پدر هممون هم در مىآد! پرواز برگشت 1 ساعت تاخير داشت. با اين كه كنار پنجره نبودم ولي شيراز و اصفهان و زاينده رود رو هم ديدم. ولي نشد كه تخت جمشيد رو هم از اون بالا ببينم. ساعت يك و ربع خونه بودم. با 3 تا فوتبال ديدن خودم رو خفه كردم. آلمان در يكي عجيب ترين بازيهاي تاريخ جام جهاني(16 اخطار - 2 اخراج ) 2-0 كامرون رو برد. بعد اخبار گفت استقلال هم 3-1 سپاهان رو برده و رفت فينال. ذوق مرگ شدم. چه روز خوبي.

یکشنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۸۱

امروز 18 خرداد، روز تولدم بود. همچنين اولين سالگرد دومين دوره رياست جمهوري " خاتمي" مىخواستم يه مقاله بنويسم براي سايت گويا در حمايت از خاتمي ولي تنبلي كردم. بگذريم روز تولد آرومي داشتم. توي شركت يه كيك گرفتم. شب هم توي خونه برام يه تولد كوچولو گرفتند. خواهرم كاريكاتورم رو كشيده بود كه برام جالب بود. خوب زياد هم سرحال نبودم. 29 ساله شدم. و اين به نظرم خيلي زياده. احساس مىكنم كه دارم پير مىشم و يا شدم! و خيلي كارها هست كه بايد بكنم. وقتي به آينده مبهم و نامشخص فكر مىكنم ، اعصابم خورد مىشه. سعي مىكنم اصلا بهش فكر نكنم. سعي مىكنم در " حال " زندگي كنم. پس " دم را غنيمت است! "
CARPE DIEM (Seize the day!)
نمىدونم چي پيش مياد. آخرش " خسر الدنيا و الاخره " مىشم؟ يا عاقبت به خير!

شنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۱

بازي آرژانتين - انگليس رو متاسفانه انگليس برد. و باز هم متاسفانه تيم خوب سوئد بايد قرباني بشه تا آرژانتين صعود كنه. اي بابا!! كاشكي مىشد هر دو تاييشون صعود كنند و انگليس حذف بشه. بگذريم...
انگليسها خيال كرده اند كه انتقام حذفشون توسط آرژانتين در جامهاي 86 و 98 رو گرفته اند ولي اين تو بميري از اون تو بميري ها نيست. اگر آرژانتين و انگليس هر دو صعود كنند و بتونند تا نيمه نهايي برند، اون جا با هم بازي دارند و اونجاست كه آرژانتين دخل انگليس رو مياره!!

چهارشنبه، خرداد ۱۵، ۱۳۸۱

بعد از صحبت كردن تلفني با اون، بعد از دو ساعت كه تلفنش اشغال بود. حالم به شدت گرفته است. بوهاي بدي به مشام مىرسه!!
خوب بازيهاي امروز هم نبود. قشنگترين بازي ژاپن -بلژيك (2-2) بود. من طرفدار بلژيك بودم ولي چون توي يه مسابقه شرط بندي، پيش بيني مساوي كرده بودم راضي بودم. چين هم باخت.
نقطه خيلي جالب براي اين بود كه " گومز " هافبك تيم كاستاريكا رو توي مسابقه تيم رويايي جهان فوتبال توي تيم "ب" خودم انتخاب كرده بودم. طرف گل زد و شديدا امتياز آوردم. زنگ به دوستم توي نيروگاه اتمي بوشهر بهش گفتم . مىگفت : "هلمز تو چقدر خر شانسي!! " بگذريم. تا حالا دو تا بازي توي استاديم " سايتاما " بر گزار شده و هر دوتاش فوق العاده زيبا بوده. انگليس - سوئد و ژاپن - بلژيك ، چمن اين استاديوم فوق اعلده زيباست. و حتي به نظرم باعث مىشه بازيكنها قشنگتر بازي كنند. كره هم كه لهستان رو له كرد. بذارين يه پيش بيني كنم. كره به عنوان تيم دوم از گروهش صعود مىكنه. ولي ژاپن نه!!!

سه‌شنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۸۱

نميدونم، بازي تركيه - برزيل رو ديدين يا نه . قبل تر ها از تيم تركيه خوشم نميومد ولي امروز جلو برزيل واقعا طرفدارشون بودم و وقتي حسن ساس اون گل فوق العده رو زد نعره زدم.دو تا تيم فعلا توي اين جام جهاني من رو تحت تاثير قرار دادند و اون ها تركيه و سوئد هستش. ( هر چند به شدت آلماني هستم و بعدش هم آرژانتين) از برزيل هم متنفر هستم. واقعا داور امروز در حق تيم تركيه نامردي كرد. و پنالتي الكي گرفت. به اين داور بايد پرويز برومند رو نشون بديم تا حساب كار دستش بياد. يه صحنه جالب هم توي اين بازي بود. اميد داوالا با حركت " پله " (با تشديد لام ) روبرتو كارلوس رو دريبل زد. تا حالا توي تمام عمرم توي يك مسابقه جدي فوتبال چنين دريبل زدني نديده بودم. با اين حركتش به كسانيكه ادعاي بالاترين و تكنيكي ترين فوتبال دنيا رو دارند، يعني برزيل گفت : با با سوسكتون كردم!!!

یکشنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۸۱

جام جهاني شروع شده. فعلا دو روز مرخصي گرفتم و سركار نميرم !!. 2 روز هم كه تعطيله، بقيه اش رو هم كه خدا بزرگه، يه مطلب توي همين بلاگ نوشته بودم به نام " جام جهاني و عشق"
اين مطلب توي صفحه 8 روزنامه جهان فوتبال شنبه، 11/3/81 چاپ شد. اينجا مىتونيد ببينيدش. اگر آخرين اخبار جام جهاني رو مىخواهيد ببنيد به سايت
سر بزنيد.www.fifaworldcup.yahoo.com
سايت ديلي ساكر هم خوبه اينها تمام آمار و حتي تركيب بازي فردا رو هم مىدن.
آلمانها هم له و لورده كردن عربستان رو . و فكر كنم تا فينال برن . نميدونم چيزي از مسابقه تيم رويايي روزنامه جهان فوتبال مىدونيد يا نه؟ من چون 3 تا آلماني توي تيمم بود فقط 29 امتياز بخاطر بازي آلمان كسب كردم. وقتي كلوزه هت تريك كرد و بالاك گل زد و بخصوص اشنايدر، از خوشحالي داشتم به سقف مىچسبيدم. (چون هر 3 تايي توي تيم من هستند). اين علاوه بر هيجان خود بازيها يه هيجان مضاعف هم براي من بوجود آورده كه هر بازي رو با دقت بيشتري ميبينم تا امتيازهامو كنترل كنم.