یکشنبه، آذر ۲۴، ۱۳۸۱


چند روز پيش توي تلويزيون نشون داد كه توي يونان از آسمون ماهي ساردين مي‌باريد، كف كرده بودم.ملت هم داشتن ماهيها رو جمع مي‌كردن.يادمه توي اولين فيلمي كه از لوك بسون ديدم به نام ”آخرين نبرد“ همچين صحنه‌اي بود. فيلمي عالي. سياه و سفيد هم بود. درباره دنياي پس از جنگ اتمي بود و چند نفري كه زنده مونده بودن ولي قدرت تكلم نداشتند. خيلي دوست دارم دوباره اون فيلم رو ببينم ولي بدون سانسور.
لوك بسون و ژان رنوي كبير رو با اين فيلم شناختم. يادمه سال 1364 هم توي تهران يه اتفاق عجيبي افتاد. بارون سياه باريد. اون موقع ما دوم راهنمايي بوديم. اون روز داشتيم يكي از شهداي دبيرستان رو تشييع جنازه مي‌كرديم.(يادم نيست كدومشون بود).يهو بارون گرفت اونم سياه. خيلي فضاي سياهي بود. تشييع جنازه- تابوت - پرچم ايران - اشك و باران سياه.
بعدا معلوم شد به خاطر سوزاندن مواد نفتي توي پالايشگاه بارون سياه شده.
صحبت از سانسور شد. ديشب تلويزيون فيلم عالي درخشش اثر استانلي كوبريك رو مي‌داد. كل صحنه صحبت جك نيكلسون با متصدي بار رو سانسور كردن. سكانس كليدي بود .

هیچ نظری موجود نیست: