پائيز
پنجشنبه 10 مهر است. حوالي غروبي دلگير. پشت فرمان نشستهام و به سمت گرگان رانندگي ميكنم. قرار است فردا مراسم يادبودي براي پدر برگزار شود.4 تا از دائيهام توي يك ماشين ديگر هستند. مادرم كنار من نشسته و پدربزرگم عقب ماشين به جاده مينگرد. نوار قاصدك را ميگذارم. اولين بيتي كه شجريان ميخواند اين است. ” عشق در دل ماند و يار از دست رفت.....دوستان، دستي، كه كار از دست رفت “. ....مادرم در سكوت ميگريد. بغض گلويم را ميفشارد. به جاده نگاه ميكنم. درختان پائيز زده به سرعت ميگذرند....شجريان ميخواند: ” دردهاي همه عالم شب و روووووووووز، در دلم ميجوشد “.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر