Breaking the habits
نه وقت داشتم و نه حوصله......براي نوشتن. حتي حوصله غر زدن هم ندارم. توي شهريور ماه 278 ساعت كاري داشتم كه ركورد تاريخ زندگيم بود!! ولي موقع دادن حقوق رئيسمون حقوق هممون رو به يه بهانهاي يه چيزي ازش كم كرد كه چرا براي روز تعطيل ساعت كاري بخوريد و....هيچ وقت بهش اعتماد نداشتم بهش و باز هم ندارم. به طور جدي به رفتن از اين شركت فكر ميكنم. پول مساله اي نيست ولي وقتي رئيست تو روز روشن زير قول و قرار و شرايط ميزنه. ديگه واقعا حسي باقي نميمونه. از اون روز به بعد باز كارم رو سبك كردم در اوج سر شلوغي دير ميام و زود ميرم.
يه آقاي ايتاليايي كه يكسال هم از من كوچيكتره توي شركتمونه فعلا. كلي بهم اعتماد به نفس داد و سعي ميكنم باهاش انگليسي بلغور كنم. خوبه برام. توي كار با نرم افزار ايتبس هم حريف ميطلبيم!! كلي كار بيرون از شركت هم يهو ريخته سرم.
اسپيكر گرفتم براي كامپيوترم توي شركت. آهنگيهايي كه فعلا روزي خدادبار گوش ميديم.
Bang bang - nancy sinatra ,desert rose - sting
توي اين مدت اتفاق مهم سالگرد مرگ پدرم بود. و يادآوري لحظاتي كه هرگز فراموش نميكنم. روزي كه وقتي سر كوچه رسيدم و زانوهام يهو خم شد و پام جلو نميرفت. فهميدم كه پدرم مرده. وقتي رسيدم خونه خواهرم فقط مطمئنم كرد و من بودم كه سرم روي پاهاي مادرم بود و گريه ميكردم و مادرم بود كه ضجه ميزد. من بودم كه بي هدف راه ميرفتم و هرچي دم دستم بود پرت ميكردم. و خواهرم بود كه گريه ميكرد و برادرم كه سكوت كرده بود. من بودم كه ملحفه رو صورت پدرم كنار زدم. راحت خوابيده بود توي خونه. هيچ وقت اين قدر آروم نديده بودمش. هي خيال ميكردم خوابه و داره نفس ميكشه. دو بار خواستم داد بزنم كه زنده است ولي ديدم نه....اميدي به بهبودي پدرم نبود ولي شب قبلش يه اقاي انرژي درمان كلي اميدواري داده بود وقتي عزيز دلم رو رسوندم و برگشتم خونه. همه بهم گفتن كه خوب ميشه. ولي درست وقتي يه كم اميدوار ميشي....فرداش همه چي تموم ميشه. بگذريم.
چند شب قبل از سالگرد پدرم خوابش رو ديدم. كه توي بستر بيماري و كما هستش و داره تموم ميكنه. يهو به حرف مياد و ميگه من شرمنده شماها هستم. من در حال گريه ميگم قربونت برم اين حرفها چيه ميزني؟ ميگه خيلي اذيتتون كردم توي اين مدت مريضي. شماها هر كار تونستين كردين. من گريه ميكردم.....از خواب پريدم.
يه اتفاق تكان دهنده ديگه هم افتاده......فعلا آرامش قبل از طوفانه. كم كم داره گرد و خاك بلند ميشه.
تبريك مجدد به دختر عموي ساكن در اورنج كانتي ايرواين كاليفرنيا، بابت ازدواجش و تشكر بابت تلفني كه زد و گپ طولاني.
شبكه الجزيره اسپرت رو تازه كشف كردم با پخش فوتبال باشگاههاي اسپانيا. بازي ايران و آلمان هم چسبيد. بخصوص اگر با داييها و خونه دختر خاله ببيني. بعدش هم تا بوق سگ پوكر بازي كني. خيلي وقت بود كه اين قدر از ورق بازي لذت نبرده بودم. هر چند مقاديري پول از دست داديم رفت!!!!!
اواخر شهريور يك روزه و براي اولين بار رفتم تبريز ماموريت. ائل گلي قشنگ بود و ديگر هيچ. شهر بي ريختيه!! قراره يه كارهاي طراحي مترو رو ما انجام بديم.
حالگيري بود نرسيدن فيلم چاي نت به جشنواره كودك اصفهان..حالا بعدا مينويسم.
يه شب خواب ديدم آهنگي كه اون بالا اسمش رو نوشتم از گروه لينكين پارك داره پخش ميشه. به آقايي ميگم اين آهنگه فلانه از گروه لينكين پارك....ميگه چي چين پارك؟ ميگم بيخيال بابا.
از خواب بيدار ميشم. كانال شو خارجي رو ميزنم همون آهنگه. سوار ماشين ميشم. ضبط رو روشن ميكنم همون آهنگه....
خيلي خيلي با اين آهنگ جديد بريتني اسپيرز حال ميكنم. با پيانوي زيباي پس زمينه و تصاوير زيباي كليپش.
every time
بسه ديگه. شايد دير به دير بنويسم شايد هم اصلا ننويسم. فعلا خداحافظ......روزگار بهتري فرا ميرسد......
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر