1- سه روز از انتخابات گذشته ، تازه قسمت کوچکی از آرای شورای شهر تهران اعلام شده...چهار نفر از اصلاح طلبان فعلا انتخاب شده هستند...باید منتظر ماند...ولی چه شورای بزن و بکشی شود.
2- دیروز شمردم، 13 تا موتورسوار خلاف جهت عبور ماشینها در خیابان حرکت می کردند!!! یعنی فقط 13 تا رو من شمردم توی مدت کمی که توی خیابونها بودم. جالبه نه؟!! دیگه کار از فرهنگ سازی گذاشته. باید پلیس بذاری با باتون بکوبند توی دهنشون تا از این غلطها نکنند. اینکه هر از چند گاهی موتورها رو به صورت تصادفی توقیف کنید و بعد به مناسبت اعیاد مذهبی آزاد کنید چه فایده ای داشته؟؟!!
3- پلاک ماشینم نو شد!! از پلاک جدیدم خوشم نمیاد ....من پلاک "ق" دوست ندارم. دلم " ه " میخواست، اونهم زوج. بی مزه.
4- اوه اوه جمعه چه فوتبالی بازی کردم چه گلهایی زدم...رو فرم بودم ، بد فرم.
5- این شعر رو از وبلاگ آن سوی دیوار کش رفتم...خیلی شعر قشنگیه...هر چند غمگین .من رو برد به سال سیاه 1382 زمانی که سی ساله بودم.
شتاب کن
پسر سی ساله تب دارد
و روی کاناپه در خانۀ پدری خوابیده
آری او سی ساله و تبآلود است
و به اتاق کودکیاش بازگشته
مادرش میآید و میگوید:"برایت نوشیدنی گرم بیاورم؟"
او اخم میکند و میگوید: "حالا نه"
به قفسۀ کتابهای قدیمی نگاه میکند
داستانهایی که در زندگی همراهیاش کردهاند
مادر شتاب کن و بر قلبم مرهمی بگذار
پیش از آن که مرا بخوابانی
و برایم بگو چگونه کودکی بودم
و چطور با دیدن اولین باران ذوق میکردم
پسر سی ساله تب دارد
او دیگر نه عشقی دارد و نه کاری
آری او سی ساله است ولی
هنوز نمیداند پس از خدمت وظیفه چه خواهد کرد
مادرش میآید و میگوید:"کمی به سالن بیا"
او از کوره در میرود و میگوید: "حالا نه"
به طاقچه صفحههای کهنه موسیقی نگاه میکند
ترانههایی که در زندگیاش همراهیاش کردهاند
تو حالا مثل ستارهای آن دورها میدرخشی
تو به خانهام بازگشتهای، آری تو اکنون با من هستی
من نام تو را بر دخترم نهادهام
پسر سی ساله تب دارد
و روی کاناپه در خانه پدری خوابیده
آری او سی ساله و تبآلود است
و به اتاق کودکیاش بازگشته
وقتی مادر میآید و میگوید:"نامه داری"
چشمانش ناگهان از شادی برق میزند
او بوی بارانی را که در راه است حس میکند
بارانی که معشوق را با خود میآورد
۱ نظر:
شعر جالبی بود . یادم باشه به همسر عزیز بگم بخواند اش . آخه امسال 30 ساله شد !
ارسال یک نظر