
محل اسکان و خوابگاهمون کمپ دوو بود که شرکت دوو 15 سال پیش به یادگار گذاشته و انصافاً یکی از سرسبز ترین مناطق جزیره است چون اون خارجیها کلی درخت و گیاه کاشتند اونجا...هر کانکس دو تا اتاق و چهار تخت داشت به اضافه سرویس بهداشتی در وسط...آب تقریباً قطره قطره میومد توی این دو روز...تجربه قبلی باعث شده بود که این دفعه...تلویزیون 5 اینچ رو با خودم بیارم..چون عملاً از ساعت 7 شب که شام میخوری دیگه هیچ کاری نمیتونی بکنی...همکارم که همراهم بود..(مدیر کارگاهمون) مثل مرغ و خروسها ساعت 8:30 میره میخوابه و اتاقش هم از من جدا میکنه همیشه!! چون با شورت ولو میشه و مثل خرس میخوابه و ساعت 4-5 صبح هم پا میشه!! بهتر!! این طوری خطرش کمتره!! از شانس من خودم رو کشتم فقط تونستم کانال یک رو بگیرم..بنابراین فوتبال چلسی و لیورپول رو از دست دادم...به جاش تا ساعت 1 با لپ تاب مشغول فیفا بازی کردن شدم!! برای صحبت کردن با موبایل وقتی بیرون میومدم...از شدت هرم آتش فلر که در چند صد متری و روی تپه بود صورتم می سوخت...دیگه من نمیدونم تابستون چه طوری میشه اینجوری دووم آورد.
صبح پنجشنبه بعد از رفتن سر آخرین گمانه و دستورات لازم برای اجباری بودن آزمایشهای بارگذاری صفحه و یک جلسه با مدیر کارگاه شرکت ج برای کسب اطلاعات و بررسی امکانات..رفتیم به اسکله برای اینکه با قایق بریم گناوه...ولی قایق به علت اینکه شب قبل می خواسته دو تا خانم خیلی مهربون رو برای خدمت رسانی به آقایون محترم توی کف!! ساکن جزیره بدون مجوز ورود به جزیره بیاره توقیف شده بود!!! و این یعنی مصیبت واقعی برای ما چون هیچ قایق دیگه ای نبود!! و ممکن بود تا شنبه مجبور بشیم بمونیم!!! با آژانس به همراه ناخدا خلاف!! و چند نفر دیگه رفتیم پیش فرمانده نیروی انتظامی هر چی همکارمون چونه زد که باید بریم و به پرواز نمی رسیم، فرمانده راضی نشد...تازه رزومه خواهر زاده اش رو هم داد تا استخدامش کنیم!! نیروی انتظامی و اطلاعات جزیره...به خصوص روی این قضیه و این خلاف بسیار حساس هستند و به هیچ وجه کوتاه نمیان. دست از پا درازتر برگشتیم کمپ...بعد از ناهار و استراحت دوباره رفتیم اسکله ..خوشبختانه یک قایق دیگه اومده بود...با لطایف الحیلی سوار قایق 20 نفره تند رو شدیم...دریا هم نسبتاً نا آرام بود..منهم تا خرخره خورده بودم...در عرض چند ساعت دقیقاً 6 تا قرص ادویل خورده بودم تا سردردم بهتر بشه..حالا این قایق هی بالا و پایین می پرید...بجز خطر نصف شدن این قایق درب و داغون (که خیلی نگرانم نمی کرد...) خطر گلاب به روتون شدن من هم بود...که اگر 5 دقیقه دیگه این جریان طول می کشید...یه حالی به همه مسافرها داده بودم احتمالاً!!! وارد بندر گناوه شدیم...3 ساعتی توی بندر پر رونق گناوه که پر از مغازه های پوشاک و ...بود گشتیم و خرت و پرت خریدیم...قیمتها هم مناسب، اجناس هم همه خارجی و بیشتر تایلندی و چینی... دیگه از کت و کول افتاده بودم...یک ساعت و نیم هم طول کشید با ماشین رفتیم بوشهر و بعد پرواز با ارباس به سمت تهران.توی بوشهر یه سر به بازار سنتی بوشهر هم زدیم..خیلی شبیه اهواز بود...ساعت 1 شب رسیدم خونه...سفر پر ماجرایی بود...موندن و کار کردن توی جزیره خارک به واسطه تمام مشکلات و کمبود امکاناتش واقعاً مثل پوست خیلی کلفتی می خواد....مگر توی قسمت فلات قاره باشی...چون اونجا امکانات ورزشی و تفریحی خوبی داره...میزهای بیلییارد..منظره مشرف به دریا و غروب زیبا..استخر سرپوشیده ..سالن ورزش ....پرندگان و...(دفعه قبلی دزدکی رفتیم بیلیارد زدیم خیلی حال داد!!) واقعاً حوصله آدم سر میره توی این جزیره...و تصور کن که تازه تابستون که بیاد چی میشه...سایت ما هم دقیقاً زیر فلرها قرار داره...دفعه پیش که اومدیم...مدیر پروژه نظرم رو پرسید که اگر کار شروع بشه...حاضری مقیم بشی اینجا و کار کنی...(سه هفته کار..یک هفته استراحت)..با قاطعیت رد کردم. این رو هم بگم که یکی از بزرگترین معضلات این جزیره رئیس اداره کار جدید جزیره هستش که اصلاً حرف حالیش نمیشه و اصرار در بکار گیری نیروهای بدون تخصص بومی جزیره در پروژ ها داره ..مگر اینکه تو با التماس بتونی ثابت کنی که این جا نیروی تخصصی میخواد که تازه در کنارش مجبور میشی به تعداد چند برابر مورد نیاز آبدارچی و نگهبان بومی به صورت اجباری استخدام کنی!!...این بود سفرنامه من ...از جزیره عجیب و غریب خارک.