الف- گاهي اوقات يه جوري ميشه اوضاع. يه روز خيلي خوب رو به نظرت داشتي در كنار {...} ساير دوستان و آشنايان. يهو يه جمله اوضاع روحيت رو بهم ميريزه. شايد ضعيف شده باشي و حساس، نميدوني. ولي تمام شب رو بهم ميريزي اونوقت. فريدون فروغي داره ميخونه......” به يك دم ميكشي ما را ، به يك دم زنده ميسازي، رقابت با خدا داري، دو تا چشم.......دو تا چشم....دو تا چشم سياه داري.....“.
ب- عليرضا عصار داره ميخونه. ” بي وقفه ترين عاشق موندم كه تو پيدا شي، بي تو همه چي تلخه بايد كه تو هم باشي. “ . طوفان و باد شديد داره مياد، كنترل ماشين سخته توي بزرگراه. حس ميكني هر آن ممكنه كوبيده بشي به نردهها.
پ- نميدوني چرا.......يهو دلت ميريزه. يه دلهره عجيب مياد و مپيچيه از شكمت و به سمت قلبت كه داره ميكوبه به ديواره. يه جور نگراني و ترس.....باهاش بايد مقابله كرد. تكراري بود و هست!!
ت- پارسال اين موقع يه شب درميون موندن توي بيمارستان و فردا صبح سر كار. اه ولش كن.
ث- مرگ.
د- يه شوخي ميكني در مورد جهت يابي.....يه كتكي ميخوري...آي يك كتكي ميخوري كه حواست باشه.
پ.ن.
1- قسمت الف بايد دو هفته پيش پست ميشد. امكاناتش نبود.شايد هم اصلا نبايد نوشته ميشد..
2- توي مطلب قبلي كه در مورد مارلون براندو نوشته بودم. فيلم ” اينك آخرالزمان “، يادم رفته بود.
شنبه، تیر ۲۰، ۱۳۸۳
بيوقفهترين عاشق
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر