شجريان داره ميخونه:
” از در در آمدي و من از خود به در شدم
گويي كزين جهان به جهان دگر شدم...
گفتم ببينمش مگرم درد اشتياق
ساكت شود، بديدم و مشتاقتر شدم...“
خيابانها پر ترافيك و شلوغ ...انبوه ماشينها.
پ.ن.
نميتونم بنويسم فعلا.
يه يادداشتهايي از گذشته رو ميذارم ...
” وقتي هستش من همونيم كه هستم، خود خود خودم...وقتي نيست انگار منم خودم نيستم، همهاش يه گوشه دلم خاليه...“
” سير كه نگاهت كنم
دستانت را هم كه در دست بگيرم
تمام زمزمههايم را هم كه در گوشت بخوانم
بوي خوب تنت هم كه در مشامم بپيچد
ديوانهتر ميشوم، ديوانهتر از ديوانهاي كه هستم
...“
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر