فلفل
سرتوماس مور، پسر خاله عزیز بنده شب بعد از اعلام نتایج بدجوری قاطی کرده و مطلب زیر رو نوشته بود. ولی خب الان حالش بهتره.
رای ما: دکتر
پشت هم گزارش سقوط برگ
پشت هم خطابه ی سايهی مرگ
خبر خودسوزی ترانه کُش
خبر توقيف يک صدای خوش
خبر پريدن عطر گلاب
خبر دزديدن يک شعر ناب
پشت هم مراسم جايزه دار
خبر قتل گلی وقت فرار
پشت هم مصاحبه با ميرغضب
پشت هم سوزن و نخ بر لب شب....
من دور دوم به احمدینژاد رای خواهم داد! شوخی هم نداریم، انتخاب اصلح است(!)؛ و اصلح از نظر من کسی است که بیشترین انطباق را با جامعه دارد.
البته یک شرط برای عوض کردن تصمیمم دارم: اگر حداقل 10 تا تحریمی شفاهاً تماس بگیرند و عذرخواهی یا اعتراف به خطا کنند، حاضرم که رای ندهم! همین امروز شنبه که 2-3 مورد وصول شد. ضمناً اگر 10 مورد عذرخواهی مکتوب دریافت کنم، حاضرم به هاشمی هم رای بدهم!
در غير اين صورت، رايم همان می ماند. هرچند که بر همگان واضح و مبرهن است که در یک حکومت دیکتاتور و توتالیتر اصلاحات به هیچ وجه معنا ندارد و هر هفت کاندیدا سر و ته یک کرباس میبودند و اینها همه بازی انگلیس ها میباشد و خاتمی 8 سال هیچ کار نکرد و اگر هم تغییری بوده، فقط به خاطر افزایش آگاهیهای مردمی بوده که به اینترنت و ماهواره دسترسی پیدا کردهاند و نبايد شناسنامه ها را لکه دار نمود....
ده سالی هست که منت افرادی را میکشیم که یک برگ رایشان را هم دریغ میکنند. افادهها طبقطبق و...
اگر پلیسی نبینند، چراغ قرمز و زرد و سبز(!) رانندگی را یکجور رد میکنند و معتقدند "هر وقت حکومت از اساس درست شد، ما هم مثل آدم رانندگی میکنیم. در حکومت، همه خائنند، همه دزدند، همه سرکاریم، چرا پس من درست رانندگی(!) کنم."
بگذار یک بار جای ما با هم عوض شود؛ یکبار هم که شده آنها برای من روضه وطندوستی و عقلانیت و واقعبینی و اهمیت رای دادن و... بخوانند. به کجای این دنیا برمیخورد؟!
تحریمی عزیزم! ظرف دو سه هفته بعد از تحلیف رئیس جمهور کشوری که قرار است گویا در آن زندگی کنی، جهت تحصیلات عالیه (یا شاید هم خوشگذرانی و حال و حووول!)، عازم کشور دوست و برادر(!) کانادا هستم و محتملاً به زودی هم برنمیگردم! البته خودت هم قبلاً بر خلاف حرف من، پیشبینی میکردی که من از ایران میروم و برنمیگردم. این بار با پیشبینیات مخالفت نمیکنم! ضمناً خوشحال میشوم در 4 سال آینده، تو و احمدینژاد را در کنار هم ببینم. انشاءا... همانطور که میگفتی، وضعیت هیچ فرقی نخواهد کرد و این بار، "به من چه ... همه سر و ته یک کرباسند... هنوز تصمیم نگرفتم که رای بدم یا نه... برام زیاد مهم نیست و ..." از من تقدیم به تو.
خالصانه میگویم که بین خودم با آن 5میلیون نفر 50 هزار تومانی یا آن 5.5 میلیونی که به خاطر سادهزیستی یا خلوص یا مشت محکم به استکبار یا ....، به احمدینژاد رای دادند، بیشتر احساس تفاهم و نزدیکی میکنم تا بین خودم و تو که گویا هر دو، تحصیل کردههای این جامعه هستیم.
پس، رای ما: دکتر احمدینژاد!
و اما خود من...
من به اکبر آقای هاشمی رفسنجانی رای میدهم از سرناچاری . به هر حال فکر میکنم بسیار بسیار بهتر است که او رئیس جمهور باشد تا احمدی نژاد که بازگشت تمام عیار خواهد بود به استبداد و فاشسیم.
گویند روزی یک سیاستمدار انگلیسی گفت که ایا میتوانید کاری کنید که این گربه با لذت این فلفل تند و تیز را بچشد؟
همه گفتند نه امکان ندارد. انگلیسی گفت. ولی من اینکار را میکنم. گفتند چگونه؟
او نشان داد. فلفل را شکست و در ما تحت گربه فرو کرد. گربه از شدت درد و عذاب شروع به لیسیدن ما تحت و چشیدن فلفل کرد تا نجات یابد!!!
و مثل ما ظاهرا...مثل همان گربه فلفل به ماتحت است!!!
هر چند امیدوارم هاشمی هم عوض شده باشد. خاتمی توانست کاری کند که هاشمی رفسنجانی هم با شعار حقوق بشر و آزادی فردی و ...بیاید. بگذریم...سیاست دنیای پاکی نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر