پنجشنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۴

فلفل

سرتوماس مور، پسر خاله عزیز بنده شب بعد از اعلام نتایج بدجوری قاطی کرده و مطلب زیر رو نوشته بود. ولی خب الان حالش بهتره.


رای ما: دکتر

پشت هم گزارش سقوط برگ
پشت هم خطابه ی سايه­ی مرگ

خبر خودسوزی ترانه کُش
خبر توقيف يک صدای خوش

خبر پريدن عطر گلاب
خبر دزديدن يک شعر ناب

پشت هم مراسم جايزه دار
خبر قتل گلی وقت فرار

پشت هم مصاحبه با ميرغضب
پشت هم سوزن و نخ بر لب شب....

من دور دوم به احمدی­نژاد رای خواهم داد! شوخی هم نداریم، انتخاب اصلح است(!)؛ و اصلح از نظر من کسی است که بیشترین انطباق را با جامعه دارد.

البته یک شرط برای عوض کردن تصمیمم دارم: اگر حداقل 10 تا تحریمی شفاهاً تماس بگیرند و عذرخواهی یا اعتراف به خطا کنند، حاضرم که رای ندهم! همین امروز شنبه که 2-3 مورد وصول شد. ضمناً اگر 10 مورد عذرخواهی مکتوب دریافت کنم، حاضرم به هاشمی هم رای بدهم!
در غير اين صورت، رايم همان می ماند. هرچند که بر همگان واضح و مبرهن است که در یک حکومت دیکتاتور و توتالیتر اصلاحات به هیچ وجه معنا ندارد و هر هفت کاندیدا سر و ته یک کرباس می­بودند و اینها همه بازی انگلیس ها می­باشد و خاتمی 8 سال هیچ کار نکرد و اگر هم تغییری بوده، فقط به خاطر افزایش آگاهی­های مردمی بوده که به اینترنت و ماهواره دسترسی پیدا کرده­اند و نبايد شناسنامه ها را لکه دار نمود....


ده سالی هست که منت افرادی را میکشیم که یک برگ رایشان را هم دریغ می­کنند. افاده­ها طبق­طبق و...
اگر پلیسی نبینند، چراغ قرمز و زرد و سبز(!) رانندگی را یکجور رد می­کنند و معتقدند "هر وقت حکومت از اساس درست شد، ما هم مثل آدم رانندگی می­کنیم. در حکومت، همه خائنند، همه دزدند، همه سرکاریم، چرا پس من درست رانندگی(!) کنم."
بگذار یک بار جای ما با هم عوض شود؛ یکبار هم که شده آنها برای من روضه وطن­دوستی و عقلانیت و واقع­بینی و اهمیت رای دادن و... بخوانند. به کجای این دنیا برمی­خورد؟!

تحریمی عزیزم! ظرف دو سه هفته بعد از تحلیف رئیس جمهور کشوری که قرار است گویا در آن زندگی کنی، جهت تحصیلات عالیه (یا شاید هم خوشگذرانی و حال و حووول!)، عازم کشور دوست و برادر(!) کانادا هستم و محتملاً به زودی هم برنمی­گردم! البته خودت هم قبلاً بر خلاف حرف من، پیش­بینی می­کردی که من از ایران می­روم و برنمی­گردم. این بار با پیش­بینی­ات مخالفت نمی­کنم! ضمناً خوش­حال می­شوم در 4 سال آینده، تو و احمدی­نژاد را در کنار هم ببینم. انشاءا... همانطور که می­گفتی، وضعیت هیچ فرقی نخواهد کرد و این بار، "به من چه ... همه سر و ته یک کرباسند... هنوز تصمیم نگرفتم که رای بدم یا نه... برام زیاد مهم نیست و ..." از من تقدیم به تو.

خالصانه میگویم که بین خودم با آن 5میلیون نفر 50 هزار تومانی­ یا آن 5.5 میلیونی که به خاطر ساده­زیستی یا خلوص یا مشت محکم به استکبار یا ....، به احمدی­نژاد رای دادند، بیشتر احساس تفاهم و نزدیکی می­کنم تا بین خودم و تو که گویا هر دو، تحصیل کرده­های این جامعه هستیم.

پس، رای ما: دکتر احمدی­نژاد!


و اما خود من...
من به اکبر آقای هاشمی رفسنجانی رای میدهم از سرناچاری . به هر حال فکر میکنم بسیار بسیار بهتر است که او رئیس جمهور باشد تا احمدی نژاد که بازگشت تمام عیار خواهد بود به استبداد و فاشسیم.
گویند روزی یک سیاستمدار انگلیسی گفت که ایا میتوانید کاری کنید که این گربه با لذت این فلفل تند و تیز را بچشد؟
همه گفتند نه امکان ندارد. انگلیسی گفت. ولی من اینکار را میکنم. گفتند چگونه؟
او نشان داد. فلفل را شکست و در ما تحت گربه فرو کرد. گربه از شدت درد و عذاب شروع به لیسیدن ما تحت و چشیدن فلفل کرد تا نجات یابد!!!
و مثل ما ظاهرا...مثل همان گربه فلفل به ماتحت است!!!
هر چند امیدوارم هاشمی هم عوض شده باشد. خاتمی توانست کاری کند که هاشمی رفسنجانی هم با شعار حقوق بشر و آزادی فردی و ...بیاید. بگذریم...سیاست دنیای پاکی نیست.

هیچ نظری موجود نیست: