بده من لب رو
جمعه سوم تیر – روز خارجی – ساعت 19:30 – همه میریم رای می دیم به اکبر. برادرم دماغش رو می گیره و رایش رو می اندازه. یعنی از سر اجبار. توی اتوبان به سرعت رو به شمال می گازم. ماشین جلویی کنار نمیره راهنما میزنم و از راست راست سبقت میگیرم. افسر اشاره می کنه بزن کنار!! گواهینامه و کارت ماشین رو می خواد. میگه رایم که دادی (به جوهرانگشت اشاره میکنه!!) میگم آره. 4 تومن جریمه می شم. پسر خوبی بود ولی. با هم یه کم گپ زدیم و پرسید بچه کجایی و...ساعت 9 شب هم همسر گرامی رو هم همراهی می کنم که توی محلشون رای بده. هنوز ملت میان. ولی واقعا نمیدونم کی رای میاره. از اونایی که میگن همه اینها فیلمه که رفسنجانی با رای بالا انتخاب بشه پس ما رای نمیدیم حرصم میگیره!! شب اصلا حال و حوصله ندارم.
جمعه سوم تیر – شب داخلی - توی سکوت فیلم سامورایی آلن دلون رو میبینم. کم حرفم و کلافه. بیچاره نازنین، هیچی نمیگه.
شنبه چهارم تیر – روز خارجی و داخلی و کوفت و...
صبح بر خلاف همیشه 8 میزنم بیرون که به جلسه ساعت 9 با بچه ها برسم. داییم تلفن میزنه که احمدی نژاد 2 برابر رای آورده و فاتحه!!...اعصابم میریزه بهم. رادیو پیام آهنگهای 6و8 میذاره شدید!! مثلا به قول خودشون ایام فاطمیه است!! اصلا تابلو نیست شادیشون!! یه نفر داره یه شعری میخونه توی رادیو تو مایه های بده من لب رو سگ مصب رو!! خنده ام گرفته. چند دقیقه زود رسیدم تو ماشین شکلات و ...میخورم به عنوان صبحانه . به حرفهای کارت فروش جا پارک فکر می کنم که فحش می داد به احمدی نژاد که قیمت کارتها رو که دوبرابر شده بود از اول تیر، از فرداش دوباره نصف کردند که روی رای تاثیر نذاره. بیخیال بابا!! بچه ها میان. میریم جلسه با شرکت الف. برای تعیین قیمت شرکت در مناقصه تا ساعت 13:15 درگیر هستیم. ولی همه آشفته از انتخاب رئیس جمهور جدید. نصف وقت صحبتهای اینجوریه. اون بدبختها سهام خردیدند روز چهارشنبه که مثلا با انتخاب رفسنجانی یهو سود کنند. حالا در معرض سکته هستند با سقوط سهام!!!رئیسشون که رسما یه طرف بدنش کج شده و میگه اون 4-5 درصد ملت که کار مهندسی و سازندگی رو میکردن هم باید برن پی کارشون دیگهو چه میدونم. آخر جلسه یه کم دعوا میکنم چون چک دو ونیم ملیونی هنوز حاضر نبود. اون مرتیکه 6 سال از من کوچیکتره بر میگرده میگه ما پولتون رو نمیخوریم و حرف از اعتماد متقابل میزنه. بهش میگم آخه ما که تا حالا یک ریال ازتون نگرفتیم و دارم کار میکنیم یعنی اعتماد داریم بهتون ولی هر چیزی حساب داره!! خون خودم رو کثیف میکنم و سردرد میگیرم. میام شرکت. سرناهار به هوش سیاسی سرشار آقایون و خانمهای تحریم گر که همه اش فیلمه که اکبر بیاد درود میفرستم!! رئیسم از صبح مثل مرغ سر کنده هی دنبال ما 3 نفر بوده که بحث سیاسی کنه!! یه خالی براش میبندیم که بازار بورس بودیم. رئیسمون دل تو دلش نیست. سیگار رو با سیگار روشن میکنه و قدم میزنه و تحلیل ارائه میده . خیلی جالبه توی هردو مرحله به رفسنجانی رای داده و تا قبل از مرحله اول می گفت که رفسنجانی ازقبل انتخاب شده و شما شک نکنید!! حالا کف کرده و میگه بد هم نشد حالا شاید همه چیز یکسره بشه. ولی خیلی براش بد شده!! چون پرت و پلا میگه حتی از مهمونیهاش با رفقا و بساط تریاک میگه !!! پاک قاطی کرده. پروژه های میلیاردی که یکی دو ماه دیگه میگرفت حالا نا معلومه و...حالا به تاریخ پاسپورت و ...فکر میکنه احتمالا. حالا به ساختن ساختمون شرکت قانع شده، چون در موردش حرف زد. بعداز ظهر برق هم رفته بود. گرما و سردرد و کلافگی و....از بحثهای سیاسی خسته شدم. شاید هم چیز خاصی نشه. ما که نه پول داشتیم نه زمین و ...که نگران باشیم . مثل دوستم که نگران میلیاردها تومن زمینیه که جاهی مختلف دولتی و خصوصی روش دست گذاشته بودند و...حالا که دیگه...حوصله ندارم که زیاد فکر کنم. دم غروب ....توی زمین تنیس بحث با بچه ها و مربی. یکی از دلایل رایش به احمدی نژاد میگه. از استدلالات این آدم مثلا تحصیل کرده ....حالم بهم میخوره. البته باز این بهتره تا استدلالات تحریمیون و معتقد به فیلم بودن!! قبل از تمرین بک هند ...با مربی صحبت میکنیم ..میگم این آقای احمدی نژاد ممکنه تمام تعهدات نفتی و اقتصاد کشور رو بهم بریزه. میگه رهبر نمیذاره!!! مردم ایران همه پشت رهبرند و کافیه اون اشاره کنه!!!!...دلم پیچ میخوره. بابا ملت قاطی هستند بلکل......!!! تو دلم به خودم فحش میدم که با کی داری حرف میزنی!! طرف به رفسنجانی رای داده و حالا میگه ولی به هر حال باید از احمدی نژاد اطاعت کنیم چون رای آورده و رهبر تایید میکنه!!!
بابا ملت...........ملت شریف ایران.........دوستتون دارم به خدا...............چقدر احساسات مخملی و لطیفی دارین....خوش باشین بابا.....ما هم خوشیم و امیدوار.........دیگه رهبر و شورای نگهبان و مجلس و شورای شهر و قضاییه و مجریه و ...همه شدند از یک خط....فقط دیگه خود امام زمان باید بیاد وگرنه مگه دیگه کسی از جناح یه کم ....فقط حتی یه کم مخالف اینها میتونه اری بیاره؟؟.........بابا قاط زدم. شاید اوضاع به اون بدی هم نباشه....ولش کن .زندگیتو بکن....فقط امیدورام.....سالها بعد...فرزندانمون فحشمون ندن.........تمام.........همه اش توی کله ام یکی میخونه......بده من لب رو ....سگ مصب رو.....
برزیل هم در تکمیل یه روز مزخرف 3-2 آلمان رو میزنه.
و باز از وبلاگ سرتوماس
دعايی که مستجاب شد:
"ان شاءا... ما می رويم و بهتر از ما می آيند و خواسته های شما را تأمین می کنند..."
خاتمي، ۱۶ آذر ۸۳، مراسم روز دانشجو[ی فرهيخته!]
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر