چهارشنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۵

نمَنَ

بابا این چه وضعیه....بیچاره مانا نیستانی یه کاریکاتوری کشیده که سوسک پدر و پسر با هم فارسی صحبت میکنند. یه جایی سوسک پدر به پسر میگه. نمَنَ ..کل ترکستان قیام کردند!!! پس ما هم بگیم طرف فارسی حرف زده به فارسها هم اتهام سوسک بودن زده شده. از اونور این کاریکاتوریست و سردبیر در فلان بند اوین آب خنک می خورند و روزنامه هم تعطیل. قاضی مرتضوی و...بابا بیخیال....خودشون برای خودشون جک میسازن اونوقت یکی یه چیزی از دهنش در رفته چه میکنند.

نوشته زیر نوشته ابراهیم نبوی توی سایت روز آنلاینه....چون حرف دلم بود عینا گذاشتمش اینجا.

دوم خرداد و حسرت ها

دیروز دوم خرداد بود. راستش را بخواهی دلم برای دوم خرداد تنگ شده است. روزهای خوب خاتمی. روزهایی که می شد به تصویر مردی که تمام وجودش راستی و درستی بود نگاه کنی و دلت بخواهد بگوئی که دوستش داری. دلم برای آن شبی که مصاحبه خاتمی و کریستین امانپور پخش می شد و من احساس می کردم رئیس جمهور کشورم یک مرد متمدن و اهل خرد است، تنگ شده است. دلم برای روزهای امید و احترام تنگ شده است. هنوز چیزی در پس ذهن من است که دوستش می دارم، در پس ذهن من مردی با لباسی به رنگ شیر و تصویری به روشنی خنده و چشمانی پر از مهربانی زنده است که هر روز که می گذرد به روزهای زیستن در روزگار او بیشتر و بیشتر فخر می کنم. شاید بگویی مگر خاتمی چه کرد؟ پاسخ ات را به امروز واگذار می کنم، خاتمی تمام آن چیزی بود که امروز نیست، احترام، مهربانی، دوستی، آزادی، و حس خوب بودن...

هیچ نظری موجود نیست: