كثافتكاري - جمعه - شب - حالم بده، سر درد ، عرق سرد، حالت تهوع، دوستم نگرانه. خونه كه ميام به علت دل درد اول ميرم توالت بعد ميام دست و صورتم رو بشورم كه همونجا بالا ميارم توي دستشويي ، گلاب به روتون حداقل كاشكي اون ساندويچ كالباس هايدا رو خوب جويده بودم تا اينجوري تيكه تيكه شناور نشده بودند!! دستشويي هم گرفت!! تلفن زدم طبقه بالا، مامان شربت آبليمو آورد برام و وسايلي كه براي بابا خريده بودم برد. خوشبختانه دستشويي گير كرده رو نديد. صبح اول رفتم با پيچ گوشتي پيچ كفي دستشويي رو باز كردم كمي اون فيلتر رو دادم بالا تا ذرات جامد برن پايين. يهو ديدم زير پام داره خيس ميشه. نگو لوله دستشويي هم گرفته. سريع روزنامه پهن كردم ولي آب زياد بود. يه كم زد به موكت و فرش. بعد هم دستشويي رو با صابون مايع زياد باز كردم. (ظاهرا اسيديه). خلاصه گند زدم . الان كه يكشنبه شبه هنوز توي اتاق بوي گند از فرش و موكت مياد!! حالتون بهم خورد. عيب نداره.
خواب - يكشنبه - صبح - خواب ديدم رفتيم يه جايي اردو مانند. يكي از سوپروايزرهاي شب بيمارستان شركت نفت آقاي الف هم بود. گفتم كه چرا اومديم اين جا، بايد از قبل ميگفتين. نگران پدرم و مادربزرگم بودند كه توي آسايشگاه زمينگير بودند! گفت خب اشكال نداره اينجا هم اينترنت هست!! يه محوطه ارودگاهي چمن شده بود. يهو شب شد. از پشت ساختمون روبرويي كله يه غول بيرون بود. براش زبون درازي كردم و علامت هندي پلاست!!! نشون دادم. غوله قاطي كرد@@!! از دهنش آتيش به طرف من پرتاپ كرد!! زد و خورد ساختمون بغلي رو كه كلي آدم توش بود و يه آسايشگاهي چيزي بود، نابود كرد. هي اون شعله و آتيش ميزد هي من فرار ميكردم و ساختمون خراب ميشد. آخرش اومدم توي همون ساختمون كه خود غوله قبلا پشتش بود و حالا اومده بيرون تا دخل من رو بياره. يه كوزه اونجا ديدم خواستم برم توش قايم بشم تا آبها از آسياب بيفته. (با خودم ميگفتم {...}ون لق بقيه!!). يهو با صداي مامانم از خواب پريدم. عجب خوابي بود. شبيه بازي دوم بود! نيم ساعت بعد توي بزرگراه رسالت داشتند با جرثقيل يك تانكر و تريلي كه كاملا سوخته بودند بلند ميكردند!!
پزشكي - يكشنبه - شب - كاشكي دكتر شده بودم. استعدادش رو هم داشتم نمرات دروس حفظي و زيست شناسيم هميشه خوب بود. نميدونم شايد از اسم مهندسي خوشم اومد كه رفتم رياضي فيزيك و...مطمئنم كه رتبهام از رتبه كنكوري كه توي رياضي به دست آوردم.(194) بهتر ميشد.
اگر دكتر بودم الان احتمالا خيلي ميتونستم به پدرم كمك كنم. خيلي وقتها هم با خودم فكر ميكنم. خب دكتر حزيني از سفر مياد و كمك ميكنه ولي بعد يادم مياد كه بابا اون كه مرد و تموم شد و رفت!! خلاصه يه ساعت با بروشور انواع چسبهاو داروهاي زخم بستر ور رفتم تا تصميم گرفتم با توجه زخمهاي بابا چه چسبي و چه دارويي رو انتخاب كنم تا برم از داروخانه بيمارستان كسري بگيرم. كلي واسه خودم دكتر شدم. (داروخانه بيمارستان كسري يك سري چسبهاو داروهاي مخصوص وارد كه كرده كه براي زخم بستر خوبه و خب البته گرون.)
آبراموويچ - يكشنبه - همون شب - تلويزيون داره فوتبال چلسي - ليورپول رو نشون ميده . من هم بروشور رو ميخونم هم فوتبال ميبينم. بابا هم پشت سرم روي تخت خوابيده. بقيه مشغول
كمك هستندجابجايي - غذا دادن با لوله گاواژ و....
تيم چلسي به خاطر خريدهاي خوب رئيس روسي جديدش. تيم خيلي خوب و پر مهره اي شده.
چلسي، ليورپول رو با گلهاي سبا (خوان سباستين ورون - واقعا حيف بود كه اين بازيكن توي منچستر بازي كنه.) و هاسل بينك شكست داد. امسال چلسي به نظرم كولاك ميكنه. بعد از ارسنال و نيوكاسل (شايد هم نيوكاسل و آرسنال!!) توي انگليس طرفدار چلسي هستم. سيستم چلسي 4-5-1 بود. پنج هافبك خوب ( ورون - لمپارد - جرمي - داف - گرونشاير ، كه البته جو كول به جاي داف بعدا اومد) به اضافه يك مهاجم تموم كننده نوك. اين سيستم رو ترجيج ميدم به سيستم دو مهاجم كامل. ولي خب بعضي تيمها، مثل نيوكاسل چون بازيكنش رو دارند از دو مهاجم كامل.( شيرر و بلامي ) استفاده ميكنند و جواب هم ميگيرند.
بگذريم كه چه يهو رفتيم تو دل فوتبال. تسليت به ليورپوليها.
تبليغ روز: رفتم داروخانه پنس خريدم. يك نايلون بهم داد كه تبليغ {...} بود. از محصولات {...}.
(متن تبليغ رو نوشته بودم، البته با سانسور، خيلي خنده دار بود. ولي تصميم گرفتم همهاش رو سانسور كنم.)
یکشنبه، مرداد ۲۶، ۱۳۸۲
كثافتكاري + خواب +پزشكي + فوتبال +تبليغ
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر