آه ..... و باز شنبه آمد. شنبه لعنتي. هفتهآي پر كار در پيش دارم. سر و كله زدن با آدمهاي مختلف، پروژههاي مختلف، نفهميهاي مختلف. رئيسمون داره 3 هفته ميره انگليس و دبي و برج العرب!! ولي اينقدر كار ريخته سرمون كه نگو!! شايد 7-8-10 روز ديگه مجبور شم برم اهواز ولي شايدم صبح خواب موندم و از پرواز جا موندم!!! آخه با اين شرايط بابا و ...اهواز رفتنم ديگه چيه. نه بيخيال. از طرفي اگر من نرم همكارم مجبور ميشه جاي من بره. توي اين گرما. قرار بر اينه كه يه هفته در ميون من و اون بريم. 2-3 روز در هفته. ولي هر جوري هست كارفرما راضي ميكنيم تا نريم يا كمش كنيم. ميگم حداكثر اينه كه از پرواز جا ميمونم يا يك روزه ميرم!
هر روز يك آقاي ليسانس پرستاري مياد و زخمهاي بستري كه بابا توي آي . سي . يو يادگاري آورده رو پانسمان ميكنه از داروهاي مخصوص شركت كامفيل استفاده ميكنه يه جور جلبك دريايي و...ميگن زخمهايي رو خوب شدنشون 6 ماه طول ميكشه يكي دو ماهه خوب ميكنه. خدا كنه. مادرم به شدت و به شدت توي زحمته. من نميدونم چطور ميشه اين زحمات رو جبران كرد؟ اگر پدرم روزي خوب بشه، قدر اين زحمات رو ميدونه؟
شب رفته بودم بيمارستان اميرالمومنين يك وسيله پزشكي بگيرم براي پدرم. يكي از دوستام رو ديدم كه به علت حال بهم خوردگي پدرش اومده بودند اورژانس يه كم سلام عليك كرديم و همين. حوصلهاش رو نداشتم. اون وسيله رو نداشتند. اومدم بيرون جلوي در دو تا مرد توي بغل هم ميگريستند. چند نفر زن و مرد هم دور و برشون. ظاهرا يك نفرشون فوت كرده بود. خب به من چه. هيچ حسي نداشتم. اومدم در ماشين رو باز كنم. داشتم زير لب ميگفتم تف به گور پدرشون. بلند بلند فحش ميدادم به مسول داروخانه بيمارستان. (اولش گفت كه اون وسيله رو داره ولي بايد نسخه دكتر باشه. از يه خانوم دتكر كشيك اورژانس خواهش كردم بنويسه نسخه رو. اومدم داروخانه گفت تموم كرديم!!! يه كم غر غر كردم و اومدم بيرون. تف بگور پدرش!). آهان مشغول باز كردن در ماشين بودم. يه آقاي با لحن گدايي از همين ها كه تازگي زياد شدن گفت ميشه يه خواهشي ازتون بكنم. گفتم : نه!!! گفت : يه صد تومن دويست تومن بهم بده ميخوام برم داروخانه شبانه روزي پول ندارم. ( خوبه گفتم نه!! ) نميدونم چرا ولي در بي تفاوتي مطلق 160 تومن از جيبم در آوردم و بهش دادم. ميدونستم مث سگ داره دروغ ميگه!! اصلا هم از سر نيكوكاري نبود. داشتم از عرض خيابون با ماشين رد ميشدم. طرف اومد كنار شيشه. گفت دمت گرم! با سرعت تمام پيچيدم و رفتم. صداي سوت چرخهاي ماشين توي خيابون خالي پيچيد. از مردم بدم مياد تازگي. از مردم غريبه. بوي ترياك همسايه توي حياط پيچيده . خودش كه ميكشه هيچي. رسما شيره كش خونه افتتاح كرده. مطمئنم كه عامل فروش هم هست!! دخل اين مرتيكه رو من ميارم يه روزي. زير آبش رو ميزنم. بدم مياد.
شنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۸۲
Comfeel
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر