سه‌شنبه، آبان ۲۳، ۱۳۸۵

خارگ + چشمها

دیروز برای اولین بار در زندگیم به یک جزیره رفتم. و اون جزیره ای بود که به دلایل امنیتی و چون اینکه چون محل صدور 95 درصد نفت ایرانه ورود به اونجا به اصلا راحت نیست و با کلی درخواست قبلی کنترلهای حین ورود و خروج ممکنه. منظورم جزیره خارگه.
برای بازدید از محل پروژه پتروشیمی که هنوز عمیلات اجرایی شروع نشده با همکاران به خارگ رفتیم. ساعت 6 صبح پرواز داشتیم و ساعت 11 صبح پرواز برگشت!! به قول ظریفی آدم تا وسط تهرون بره برگرده بیشتر طول می کشه. هر چند به علت تاخیر دو ساعت بیشتر موندیم ولی سفر کوتاهی بود. هوا گرم و شرجی بود به نسبت تهران و مجبور شدیم کت و پلیور رو در بیاریم و...برام جالب بود که هر جا رو نگاه میکردی دور تا دورت آب بود و کشتی و نفکتش. اصلاً لامصب این خلیج فارس نمی دونم چی توش داره که از توی همون هواپیما که و از بالا که نگاهش میکنی این آب نیلگون و اون موجها رو مو بر تنت سیخ میشه. و البته بعد از خلیج فارس زیباترین چیز در این سفر. چشمهای مابین آبی و خاکستری (همرنگ آب خلیج فارس) دخترک 3-4 ساله بود که با لبخند به ما که با ماشین از کنارش رد می شدیم نگاه می کرد. نمیدونم چی توی اون چشمهای معصوم و فوق العاده زیبا بود که هنوز توی ذهنم تصویر واضحش مونده.
اینهم لینک محل پروژه
WikiMapia: Iran / Bushehr / Bandar-e Gonaveh, 45km from center

پ.ن.
خوب شد به جزیره سیری هم نرفتیم. چون اون وقت هر کی می پرسید کجا رفتی؟؟ میگفتم:{...} چیز بدی می شد اونوقت.