شنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۸۳

باران تو را بو كشيدم


” روزي كه تو را ديدم
همه نقشه‌هايم را
همه پيش گويي‌هايم را
پاره كردم.
چون اسبي عربي
باران تو را بو كشيدم
پيش از آن كه خيس شوم.
تپش صدايت را شنيدم
پيش از آن كه سخني بگويي
بافه گيسوانت را با انگشتانم باز كردم
پيش از آن كه ببافي‌اش.


چشمان تو چون شبي باراني است
كه كشتي‌ها در آن غرق مي‌شوند
و همه آنچه نوشتم
در آيينه بي خاطره‌ آنها از ياد مي‌رود.

آن روز كه خداوند تو را به من داد
دريافتم كه همه چيز را
در سر راه من نهاد
و همه رازهاي ناگفته را باز گفت.“
نزار قباني

پ.ن.

1- فوتبال سالني - استقلال 5 - پرسپوليس 1 بدون شرح!
2- جام حذفي - استقلال 9 تا زد
3-وينكو ......چلنگر رو بفرست تو زمين!!
4- چه بهار خنكي داره، تهران امسال.
5-مگه مجبوري بنويسي آخه!
6-خداحافظ.




هیچ نظری موجود نیست: