سه‌شنبه، مرداد ۲۲، ۱۳۸۱

بعد از سالها امشب رفتم پارك ارم. همراه خانواده و فاميل. ترن هوايي سوار شديم 2 بار. به شدت خر كيف شدم. مخصوصا اگر يه نفر كنارت باشه كه از ترس بچسبه بهت، دستت رو بگيره و...
هر دو نفر لذت مي برند از اين تماسها، و منظور از اين تماسهاي خوشايند رو مي فهمند، ولي راجع بهش هيچ صحبتي نمي كنند و به روي خودشون نمي آورند، و همين مساله رو جالب تر ميكنه. ( يه جمله اي با همين مضمون توي فيلم پالپ فيكشن گفته ميشه كه عين حقيقته)

هیچ نظری موجود نیست: