هنوز مرگ دكتر حزيني رو بارو نميكنم. همين چند روز پيش بود كه خونه ما اومده بود. بعد از صحبتهايي كه در مورو وضعيت پدرم كرديم. براي اينكه بحث رو عوض كنه، رفت سراغ بازي و در مورد بازي جمعه صحبت كرد. گفت كه يه جايي ميره فوتبال و با افرادي مثل دكتر ظفرقندي و كبريايي و...فوتبال بازي ميكنه كه من گفتم اينها رو كه ميگي توي مدرسه ميم معلم ما بودهاند و... خلاصه بحث رو كشوند به اين چيزها كه يه كم روحيه بده بهمون و...عكسش و پارچه هاي سياه رو كه توي بيمارستان ميبينم باورم نميشه هنوز. ميدونستم كه قبلا معاون بيمارستان شركت نفت بوده. ولي توي اين هفتههاي اخير وقتي برخورد صميمانهاش رو با كارمندهاي بيمارستان ميديدم با خودم ميگفتم كه حتما ديگه معاون نيست كه اينقدر راحته! ولي الان كه آگهيها رو ميبينم ميبينم كه نه خير، معاون دارو و درمان شركت نفت بوده ولي هيچ اثري از غرور توش ديده نميشد. يادم نميره كه روپوش پزشكي تنش بود و داشتيم با هم ميرفتيم سوار آسانسور بشيم و بريم اتاق آي . سي. يو . يه خانومي جلوي آسانسور اومد جلو و خواست دستور آزمايش مشكوك به سرطان سينه رو براش جلوتر بندازه و او با رويي خوش همونجا جلوي آسانسور براش نوشت و امضا كرد. الان زدم توي گوگل سرچ كردم. مشخص شد كه براي حداقل دو پروژه مخملباف براي كودكان افغاني رايگان همكاري كرده. 44 و 47 ديروز موقع دفنش توي گرگان دكتر پيمان سخنراني كرد و پيام آيت ا...منتظري هم خونده شد. و من تازه امروز فهميدم كه يكي از پزشكان معالج آيت ا... هم بوده. توي ياس نو امروز احمد منتظري پيام تسليت فرستاده و گفته كه ايشان توي اون شرايط خطرناك حصر، با شجاعت معالجه پدرم را انجام داد. و روزنامه همشهري امروز توي اينجا شرح ماجرا رو نوشته و از ايشان بدون هيچ شرحي به عنوان يكي از پزشكان تيم معالج ايت ا...منتظري نام برده. با اينكه با ما راحت بود ولي هيچ وقت از اين چيزها نميگفت. خدا به همسر و سه فرزندش صبر بده. روحش شاد باد و يادش گرامي.
پ.ن. اصولا خانواده حزينينها ، هميشه غم زياد ميبينند و فاميلي با مسمايي دارند. شوهر عمه من كه دو سال پيش فوت كرد و يك حزيني بود. داغ دو پسر جوان ديد. پسر دومش سال 61 توي جاده هراز با اتوبوس به ته دره سقوط كرد و به همراه پسر عموش ( كه اونهم يك حزيني بود!) ، فوت كرد. يادم نميره كه مجيد، پسر عمهام به من ميگفت محمد و برادرم رو عبدالله صدا ميكرد!! ميگفت بايد اسم اسلامي هم داشته باشيد!! از شاگردهاي دكتر پيمان و امتي بود. پسرعمه بزرگم هم سال 72 بعد از 13 سال اقامت در تورينوي ايتاليا به علت سرطان غدد لنفاوي درگذشت . (در تهران). علاقه من به تيم يوونتوس، ناشي از علاقه اون به اين تيم بود. همين دكتر حزيني هم كودكي حزيني داشت . پدرشون، همسرش (عمه پدرم) و سه تا پسرش رو رها كرد و گم و گور شد!! و 30 سال بعد پيداش كردند تو ي كرمانشاه داشت مسگري ميكرد!! و چند سال بعد ديوانه شد و مرد!! مادر اين بچهها با سختي تمام اين سه پسر رو بزرگ كرد و...بگذريم.
سهشنبه، خرداد ۲۷، ۱۳۸۲
حزيني
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر