ساعت 8 شب، در تنهايي مطلق، در بي خبري مطلق، در آشفتگي مطلق، از چرتي كوتاه بر خواستم. هفته نامه ” چلچراغ “ دم دست بود. باز كردم. صفحه اول مطلب ” نوشتن در باد “. با تيتر ” حوصله داري قدم بزنيم “ نوشته معصومه ناصري اولين چيزي بود كه ديدمو تعجب كردم از شباهت عجيب و غريب و اين نوشته. از مكانها. تكان خوردم از همه چيزش.
” حوصله داري امروز يك كمي توي اين خيايان ويلا با هم قدم بزنيم؟ هوا كمي سرد است. بله! سوز سردي ميايد، انگار آن بالاها برف آمده است. ولي تو حوصله داري بدون آنكه قدمهايت را تند كني با من كمي توي اين خيابان قدم بزني؟
آقاي خوشخو حالا دوباره ميگويد: باز هم كه نوشتي قدم زدن، ولي خب آدمي كه با پيادهروي در خيابانهايي كه گاهي به بنبست ميرسند حال ميكند، نميتواند از عشق و حال ويراژ دادن در بزرگراهها حرف بزند! (هلمز: گاهي ميتواند.!!)
بي خيال! تو امروز حوصله داري كمي با من قدم بزني؟ بله هوا كمي تاريك است، دير شده، قول دادي قبل از تاريك شدن هوا خانه باشي، ولي خب امشب من به تنگ آمدهام از همه چيز، دلم ميخواهد هواري بزنم!
و كجا بهتر از خيابان خلوت ويلا؟ كارمندهاي ساعتي رفتهاند خانه، رفتهاند سر شغل دوم و سومشان، گاهي يكي دو تا قيافه خارجي از جلوي چشمهايمان رد ميشوند كه خودشان را برسانند به روشنايي مغازههاي صنايع دستي فروشي و از,carpethandycraftحرف ميزنند.
بيخيال!چيميگفتيم؟گفتم: من به تنگ آمدهام از همه چيز!ok.
اين ترانه شجريان است. آهان!تصنيف از كاست فرياد! تو با شجريان حال نميكني نه؟ (هلمز : ميدانم كه حال ميكني) من اما اين كارش را دوست دارم. نه! بحث سنت و مدرنيسم نيست. من
اين طوريم -Linkin parkرا هم دوست دارم.
برگها ريختهاند كف خيابان، غروبها چقدر گربههاي اين خيابان زياد ميشوند.
آآآي
مشت ميكوبم بر در
پنجه ميسايم بر پنجرهها
من دچار خفقانم خفقان!
من به تنگ آمدهام از همه چيز!
بگذاريد هواري بزنم....
-آه بله اين صداي پيغام موبايلم بود. يك
SMS
تازه داره دارم
.....-آي!
با شما هستم!
اين درها را باز كنيد!
من به دنبال فضايي ميگردم
لب بامي
سر كوهي
دل صحرايي
كه در آنجا نفسي تازه كنم....
- بيخيال بابا! پياده شو با هم بريم! دست كم كيو كيو، بنگ بنگ بخون كه ما هم حاشو ببريم!گذشت اون شب روشن
شب ستاره و ماه
رسيد نسل من و تو
به آخرين بزنگاه-آآآ....
دوشنبه، دی ۰۸، ۱۳۸۲
حوصله داري قدم بزنيم؟
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر