چهارشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۸۱


متاسفانه از ماهي حلوا خبري نبود



يكشنبه عسلويه بودم. بيست و يكمين و بيست و دومين پرواز زندگيم رو انجام دادم. هر دو تاييش با بوئينگ 747 بود. به غير از پرواز اول در سال 1365 ديگه سوار اين غول آسموني نشده بودم. البته اين هواپيماها متعلق به عراق بودند كه در جريان جنگ خليج فارس به ايران پناهنده شدند. ايران هم به خاطر بدهي عراق بابت غرامت جنگ به ايران، هيچ‌گاه اونها رو پس نداد.
هواي عسلويه مانند هميشه گرم و شرجي بود، ولي بهتر از 31/تير كه رفته بوديم. از شركت نارگان هم 5 نفر بودند با ما، كه سه تاشون خانوم بودند. موقع برگشتن توي هواپيما هم با هم بوديم. خلبانه مانند پرواز رفت. موقع فرود ناگهاتي و بعد تغيير مسير داد. چون زياد خورده بوديم. دل و رودمون داشت مي‌ريخت بيرون. نايلونهاي مخصوص -گلاب به روتون- هم شفاف بود.(آخر خوش سليقگي). كلي خنديديم. ولي خوب كسي اونجوري نشد. من به شوخي مي‌گفتم خلبانه مسافر كشه كه شغل دومش خلبانيه.
شبش رو هم زود خوابيدم. ساعت 11:15 ، مامان و خواهر آدم هم كه سفر باشن زياد حال و حوصله نيست.

هیچ نظری موجود نیست: