پنجشنبه با اژدهاي خسته توي خيابون با ماشينش چرخ ميزديم. گفت: چه كار كنيم، گفتم بريم شام بخوريم. گفت: كجا؟، گفتم: ساندويچ آي تك (سعادت آباد). به ياد ايام ماضي و دوست مشتركي كه اونور آب داريم و...رفتيم اونجا. ساندويچ مرغش معركهاس. همون روسفارش داديم. مشغول خوردن بوديم كه تلفن زنگ زد. صاحب مغازه يه پسره است. هم سن و سالهاي خودمون. قبلا باهاش صحبت كرده بودم. مهندس صنايع غذايي است، با برادرش كه مهندس صنايع است؛ توي كار توليد قوطي كنسرو هستند. كار ساندويچ فروشي رو دوره دانشجوييشون راه انداختند و چون گرفته بود، ادامه دادند. داشتم ميگفتم. تلفن زنگ زد. توي صحبتاش حرف از فروش مغازه و شب اخر و... ميزد. با تعجب به اژدها نگاه كردم. گفتم: يعني دارن تعظيل ميكنند. گفت: اين طور به نظر ميآد. بعد از تلفن پسره. بهش گفتم: فضوليه. ولي انگار دارين مغازه رو ميفروشين؟ گفت: با اجازتون امشب، شب آخره!! من گفتم: حالا ما بدون آي تك چكار كنيم؟ كلي خاطره داريم از اين جا. يه دوست داريم توي هلند، هر وقت باهاش حرف ميزنيم ميگه ياد آي تك بخير.
خلاصه كلي گفتيم و اون هم گفت سرمون شلوغه و نميرسيم و مجبوريم تعطيل كنيم.- حالمون
گرفته شده بود. روم نشد ازش شماره تلفن بگيرم. توي ذهنم بود. شايد يه روزي ما هم كپي رايت آي تك رو بخريم و كارشون رو ادامه بديم.(مسخره است ، نه؟). به هر حال. موقع خداحافظي بلند شديم. رفتيم با صاحب مغازه دست داديم. آخرين باري بود كه در آي تك بوديم. اژدها ميگفت، خوب شد، شب آخري اومديم، وگرنه بيشتر حالگيري بود. سوار ماشين بوديم...صداي بهشتي سلين ديون مياومد. هيچكذوم حرف نميزديم. به اين فكر ميكرديم. كه آخرين مكانمون توي سعادت آباد رو از دست داديم. ” ر“ كه رفت هلند. ” ن “ كه رفت آمريكا. اين هم كه...
آي تك براي ما خاطره بود. نوستالژي...
شنبه، شهریور ۰۲، ۱۳۸۱
آي تك...(مكاني در سعادت آباد)
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر