شنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۸۱

امروز توي فوتبال سالني كه رفتيم يه اتفاق جالب افتاد. به يه پسره به نام احسان، براي اينكه پيرهنش سفيد بود و با پيرهن تيم ما قاطي نشه گفتيم، كاور بپوش. بعد ديگه حواسمون به بازي بود. يهو ديديم كه آقا كاور سفيد پوشيده روي پيرهن سفيد!!. مرديم از خنده. دائيم مي‌گفت: آقا بازي رو نگه دارين ،‌همه هو كنين!!! . نزديك بود بشاشم به خودم از شدت خنده. اين هم يه جورشه.

هیچ نظری موجود نیست: