پنجشنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۸۱

صبح سه شنبه رفتم آموزشگاه براي امتحان رانندگي. روز مهمي بود. از صبح استرس داشتم.
امتحان آيين نامه رو بدون غلط قبول شدم. بين پسرها من فقط من اين طوري زدم. بعدش امتحان توي شهر بود. ممتحن يك خانم بود. برخورد جدي و خفني داشت. چند تا از پسرها كه كار داشتند و رفتند پيشش بهشون گفت برن عقب وايستند. "بابا اين ديگه كيه!" اول از دخترها امتحان مى گرفت. مدير آموزشگاه هم در اين حين اومد يه كم روحيه مىداد بهمون كه خوب بود. يكي دو تا از دخترها رو با وجود خاموش شدن ماشين موقع پارك دوبل قبول كرد. با بدبيني گفتيم حتما با پسرها دشمنه و دهنمون رو سرويس مىكنه!! من آخرين نفري بودم كه ازم امتحان مىگرفت. وقتي قسمت عقب ماشين نشستم و ديدم يه پسره رو با وجود رانندگي ضعيف قبول كرد، اعتماد به نفس پيدا كردم. (راستي يادم رفت بگم كه چند ساعت انتظار همراه با استرس باعث شده بود كه به شدت شاشم بگيره! چند دقيقه قبل از امتحان رفتم از كارگران ساختمون ساز روبرو اجازه گرفتم و توي توالت صحرايي!! اونها خودم رو خلاص كردم!) خلاصه نفر قبلي من رو رد كرد، طرف خيلي بي ريخت رانندگي مىكرد. بهش هم متلك مىاندخت كه اونجا نشستين و دخترها رو مسخره مىكنين، خودتون كه هيچي بلد نيستين! كلي متلك مىانداخت كه چرا شل رانندگي مىكنين گاز بدين. بعدا كه گواهينامه مىگيرين خيابونا رو رو سرتون مىذارين، پس چرا الان شل مىرونين؟" در كل خانوم مهربوني بود در عين جدي بودن! باورتون نميشه وسط امتحان گرفتن از دخترها پياده شد و يك ماشين روجريمه كرد!! قبض جريمه نوشت. يارو كف كرده بود!!
بگذريم........امتحان من اصلا نفهميدم چه جوري گذشت . چون در حال گپ زدن بوديم. به من گفت كه عمران خوندي؟ (آره) و كلي در مورد اينكه پسرم معماري خونده و كار و فرق عمران و معماري و ... گپ زديم. حتي پارك دوبلم رو نصفه گرفت، ته ماشين رو كه بردم تو..گفت: خوبه بيا بيرون! آخرش گفت بزن بغل. گفتم :قبول شدم؟! گفت : مگه ميشه شما را قبول نكرد؟!
خلاصه قبول شدم. خر كيف شدم! از صبح به همه مىگفتم كه اگر گواهينامه بگيرم و استقلال هم قهرمان بشه، سه شنبه 7 خرداد، چه روز بزرگي مىشه!! تمام بعد از ظهر رو توي شركت استرس داشتم. پير شدم. بعد از تعطيلي شركت رفتم شركت "اژدهاي خفته " تا با هم فوتبال رو ببينيم. بقيه جريان رو مىتونين اينجا و از قول اژدهاي خفته بخونيد. توي نوشته هاي اون اوني كه داغون شده بود من بودم. اوني كه پير شد از شدت استرس من بودم. اوني كه مىخواد از علي موسوي يك مجسمه " ان " ( گه) درست كنه تا توي ميدون شهر انزلي بزنن، من هستم! يه مقاله مفصل راجع به روز آخر ليگ برتر خواهم نوشت. ولي خداييش كاشكي امتحان گواهينامه رو رد مىشدم. ولي استقلال قهرمان مىشد. كاشكي!!

هیچ نظری موجود نیست: