یکشنبه، مهر ۲۱، ۱۳۸۱

نيمه خالي


تلفني باهاش حرف زدم. آخرش حالم گرفته شد. نمي‌دونم چرا حسي مثل نفرت يا نه رقيق‌تر دشمن تراشي، نيمه خالي ليوان رو ديدن ، در بيشتر اوقات همراهشه. نمي‌دونم شايد اين چيزا قبلا هم بود منتهي من نمي‌خواستم ببينم يا بشنوم ولي حالا فرق كرده. چرا؟ الان بهتر دارم مي‌بينم ؟ من هم كه دارم نيمه خالي رو مي‌بينم!!!

هیچ نظری موجود نیست: