جمعه، دی ۲۶، ۱۳۸۲

بوستاني است كه هرگز نزند باد خزانش



كنسرت محمد رضا شجريان - تهران - تالار وزارت كشور - چهارشنبه 24/10/82


جايي كه نشسته بوديم جاي خوبي بود. مسلط بوديم و دوربين شكاري هم داشتيم. البته از كنسرت هم فيلمبرداري مي‌شد و روي دو مانيتور تصاوير نزديك هم داشتيم. دكور صحنه صحنه‌هايي از خرابه‌هاي ارگ بم بود كه به خوبي ساخته شده بود و معلوم بود كه زحمت و سليقه خرج شده براش.
پس از پيام استاد به مناسبت زلزله بم. كنسرت شروع شد. محمدرضا شجريان خواننده،‌ همايون شجريان خواننده و نوازنده تمبك، عليزاده نوازنده تار و سازنده برخي قطعات، كيهان كلهر نوازنده كمانچه و سازنده برخي قطعات بودند.
در همان شروع كنسرت ضربه كاري وارد شد.

” بي همگان بسر شود،‌ بي تو به سر نمي‌شود
داغ تو دارد اين دلم جاي دگر نمي‌شود
و...“
بعد از اون آواز كرد بيات سروده سايه بود كه تكان دهنده بود براي من.
و بعد تصنيف ” دل ديوانه “ سروده باباطاهر عريان.
هم نوازي مثنوي اشعار عطار نيشابوري و باز ” بي همگان به سر شود “ اين بار به صورت تصنيف

بعد از استراحت 40-50 دقيقه‌اي بخش دوم شروع شد. مقدمه ساخته عليزاده و بعد غزلي بسيار زيبا از سعدي در دستگاه راست پنجگاه.

” هر كه سوداي تو دارد چه غم از ترك جهانش
نگران تو چه و انديشه و بيـــــــــــم از دگرانش

آن پي مهر تو گيرد كه نگيرد پي خويشش
وآن سر وصل تو دارد كه ندارد غم جانش

هركه از يار تحــــــــــمل نكند، يار مگويش
وان كه در عشق ملامت نكشد، مرد مخوانش

بــــه جفايي و قفايي نرود عاشق صادق
مژه بر هم نزد گر بزني تير و صلابش

گفتم از ورطه عشقت به صبوري به در آيم
باز مي‌بينم و دريا نه پديده است كـــــنارش

عهد ما با تو نه عهدي است كه تغير بپذيرد
بوســـتـاني است كه هرگز نزند باد خزانش

گر فلاطون به حكيمي مرض عشق بپوشد
عاقبــــــت پرده بر افتد ز سر راز نهانش

نرسد ناله سعدي به كسي در همه عالم
كه نـه تصوير كند كز درديست فغانش“

سپس تصنيف سمن بويان با شعر حافظ اجرا شد و بعد قطعه ني ريز و آواز و شعر حافظ.
بعداز چهر مضراب دشتي نوبت به تصنيف فرياد رسيد با كلام اخوان ثالث. واقعا هم نوايي شجريان پدر و پسر زيبا بود و تشخيص كلامشان از هم دشوار. واقعا عجيب بود. استاد مسلم ديگري در راه است.

بعد از آن آواز با شعر باباطاهر عريان
” فلك كي بشنوه آه و فغونم
يك عمري بگذرونم با غم و درد
....“
و بعد از آن تصنيف زيباي ” بوسه‌هاي باران “ ، غزلي از شفيعي كدكني

” اي مهربان‌تر از برگ در بوسه‌هاي باران
بيداري ستـــــــــــــــــاره در چشم جويباران

آيينه نگاهت پيوند صبح و ساحل
لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران

بـــاز آي كه در هوايت خاموشي جنونم
فريادها برانگيخت از سنگ كوهساران

اي جويبار جاري، زين سايه برگ نگريز
كين گونه‌ فرصت از كف دادم بي‌شمـاران

گفتي به روزگاري مهري نشسته بر دل
بيرون نمي‌توان كرد حتي به روزگاران

بيگانگي ز حـــــد رفت، اي آشنا نپرهيز
زين عاشق پشيمان، سر خيل شرمساران

بيش از من و تو بسيار بودند و نقش بستند
ديـــــــــوار زندگي را، زين گونه يادگاران

وين نغمه محبــــت بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقي است آواز باد و باران“

خلاصه اينكه كنسرت زيبايي بود و ديدن و شنيدن صداي استاد بعد از 7 سال خاطره بر انگيز. حالي برديم هرچند........بگذريم.

هیچ نظری موجود نیست: