تصويري از جمعه وقت برگشتن از بهشت زهرا توي ذهنم مونده. توي كوچههاي اميرآباد. گربهاي 50-60 متر جلوتر وسط خيابون به خودش ميپيچيد و همون وسط بود. جلوتر كه رفتم ديدم داره استفراغ ميكنه!! استفراغي سفيد و خوشرنگ! ظاهرا صبحش شير ترشيده خورده بود.
و اما اميرآباد ، هميشه يه جور نوستالژيه براي من. خانه مادربزرگ و دايي. تصاوير دوچرخه سواري با برادر و پسردايي هميشه توي ذهنم مياد. نمي دونم چرا. و خاطرات بد و خب ديگه و خياباني كه به اسم دايي است. پشت استاديوم جايي كه خيليها ميان براي تمرين رانندگي و من اونجا اولين گامهاي رانندگي رو فرا گرفتم از مادرم و تصميم داشتم كه به يكي رانندگي رو اونجا ياد بدم كه فرصت نشد.
صبح - هي برو بالا و هي بيا پايين. هي تلفن بزن اين ور و اون ور.
تصويري از فيلم ديشب توي ذهنم مياد همهاش. فيلم كاليفرنيا با بازي براد پيت كه نقش يك قاتل روان پريش رو بازي كرده. صحته خشني كه توي توالت پمپ بنزين گذشت. راننده بنز داره ادرار ميكنه از اونهايي كه كيسه داره. پاش رو ميذاره روي كاسه ديواري توالت. شير كيسه ادرارش رو باز ميكنه. براد پيت مياد تو. چاقو رو ميكشه و يارو رو جر واجر ميكنه. مخلوطي از خون و ادرار و آب و كاسه توالت شكسته همه جا رو فرا ميگيره. براد پيت خونسرد چاقو رو ميشوره. مسواكش رو در مياره و مسواك ميزنه.
ظهر - هيچ تمركزي روي كار ندارم. دنبال چند تا نامه ميگردم براي رئيس. دل و رودهام در حال پيچ خوردنه. به يك دوست تلفن ميزنم و يه كمي گله ازش ميكنم و شايد ناراحتش ميكنم.
بعد از ظهر - توپ به عقب بر ميگرده سمت راست زمين. محمد نوازي عالي سانتر ميكنه. روي شش قدم عنايتي بلند ميشه و ضربه سر. گلللللل.
همكارت به روشي كه برام جديده، داره براي چند نفر فال حافظ ميگيره. من هم نيت ميكنم و فالم اين در مياد.
صوفي نهاد دام و سر حقه باز كرد
بــــــــنياد مكر با فلك حقه باز كرد
بازي چرخ بشكندش بيضـــــه در كلاه
زيرا كه عرض شعبده با اهل راز كرد
ساقي بيا كه شاهد رعناي صوفيان
ديگر به جلوه آمد و آغـاز ناز كرد
اين مطرب از كجاست كه ساز عراق ساخت
و آهــــــــــــــنگ بازگشت ز راه حجاز كرد
اي دل بيــــا كه ما به پناه خدا رويم
زانچ آستين كوته و دست دراز كرد
صنعت مكن كه هر كه محبت نه راست، باخت
عشقش به روي دل در معنـــــــــــــي فراز كرد
فــــــــــردا كه پيشگاه حقيقت شود پديد
شرمنده رهروي كه عمل بر مجاز كرد
اي كبك خوشخرام كجا ميروي بايست
غره مشــــــــو كه گربه زاهد نماز كرد
حافظ مكن ملامت رندان كـــه در ازل
ما را خدا ز زهد و ريا بي نيـــاز كرد
از همكارم ميپرسم كه خوب اومده، ميگه نا مفهومه نميدونم ولي شاهدش خوبه. نظر خودم رو ميپرسه. ميگم فكر كنم خوبه ولي مطمئن نيستم.
توي ماشين ميرم ميشينم. آيةالكرسي.موبايل. برميگردم شركت. بيچاره محمد جعفري. امروز چهل بار رفتم تو و اومدم بيرون از شركت.
غروب - دم در شركت، تلفن به داك.
بايد تا شنبه اسناد مناقصه جادها رو تهيه كنم. گاوم زاييد. تا حالا همچين كاري نكردم. رئيسم ميگه مهندس ر خيلي سرش شلوغه بايد خودت انجام بدي. من نميدونم. عجب گاويه!!
توي ماشين به سمت استخر - همهاش سياوش قميشي توي كلهام داره ميخونه و نميدونم چرا اين آهنگ رو.
تو كه بارون و نديدي- گل ابرها رو نچيدي - گله از خيسي جادههاي غربت ميكني - تو كه خوابي، تو كه بيدار - تو كه مستي ، تو كه هوشيار - لحظههاي شب و با ستاره قسمت ميكني -
من و بشناس كه هميشه - نقش غصهام رو شيشه - من خشكيده درخته توي بطن باغ و بيشه - جادههاي بي سوار رو - سال گنگ بي بهار رو - تو نديدي، به پشيزي نگرفتي دل ما رو - لحظههاي تلخ غربت - هفتههاي بي مروت - تو نبودي كه ببيني - شب تار انتظار رو - همه قصههام تو هستي - لحظه لحظههام تو هستي - تو خيالم، توي خوابم - پا به پام بازم تو هستي
استخر دانشگاه. آب سرده. اصلا نميتونم برم توي آب. يكي از ناجيها من رو با برادرم اشتباه ميگيره و در مورد بيمه ماشينش ميپرسه. بهش توضيح ميدم كه من برادرشم و اون هم فعلا بعضي كارهاي پدر مرحومم رو انجام ميده. ناجيه ميگه پدرم مرد خوبي بود. آخه همين استخر ميومد. بغض گلوم رو ميگيره. ميرم جكوزي. بر ميگردم، دم استخر. آب سرده، ضعيف شدم. ميرم به قصد سوناي بخار. گردنبندم روي تن برهنه تكون ميخوره. خوشم مياد. توي سوناي بخار ميشينم. بخار خيلي زياده و خوشبختانه كسي صورتم رو نميبينه....انقدر ميشينم كه حس كنم حالم داره بهم ميخوره. ميام بيرون و پرش توي حوض آب يخ!! تنم داره سوزن سوزن ميشه. حالا راحت ميرم توي آب استخر. ياد آخرين باري كه با پدرم اومدم اين استخر به شدت آزارم ميده. فشار آب روي سينه بغض كردمه. نفسم ميگيره. سرم رو ميكنم زير آب. ميخوام فرياد بزنم از دست روزگار. هر كار ميكنم نميشه. فرياد زير آب خيلي سخته!! دايي هم اومد. با دايي گپ ميزنيم. خيلي دوستش دارم اين دايي رو. بهم ميگه سخت نگير. همه چيز روبراه ميشه. چند تا فحش خوار مادر هم مثل نقل و نبات به اون داييم و زن داييم و دختر داييم كه خونه مادربزرگم هستند ميده. اصلا نگران افراد دور و بر نيست!! برادرم هم اومده استخر.
شب
اتوبان - سرعت 110 -120 موبايل زنگ ميزنه. امير حسين از مشهد. التماس دعا. يا امام رضا.
مادرم و خواهرم از سينما بر ميگردن. از اون سينما روها هستند. ولي مادرم بعد از 7 ماه گرفتاري و عذا و ......اولين سينمايي كه ميره. خوبه.
كربلا؟
بي صبرانه منتظر پنجشنبه و صداي آسماني محمد رضا شجريان هستم.
دوشنبه، دی ۲۲، ۱۳۸۲
فرياد زير آب
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر