شنبه، تیر ۲۲، ۱۳۸۱


امروز مثل هميشه رفتم فوتبال سالني شانزدهمين گل فصل رو زدم. خيلي بهم چسبيد. يه تكل دوپاي وحشتناك رفتم و از پشت چار چرخ پسري بنام شهريار رو هوا كردم. همه سالن شوكه شدند و فرياد زدند. البته آسيب نديد خوشبختانه. حالا من روي زمين دارم غش غش مي خندم. شونه هام تكون مي خورد از خنده! چون قبلش داييم 2-3 تا تكل رفت و نگرفت . ولي مال من كارساز بود. طرز افتادن طرف هم خنده دار بود. كلي معذرت خواهي كردم. اون پسره هم واقعا بازيش خوبه. ولي خيلي ماهه انصافا. هيچي نگفت. من خودم يكي اين جوري تكل مي رفت رو پام كلي فاط مي زدم. دمش گرم. بعضيها واقعا ظرفيت دارند. جالب اينه كه اون بازي رو 1-0 برديم. اونا 3 بار زدند تير دروازه. 4-5 تا تك به تك رو هم نزدند يا گلر گرفت يا من و ك در آورديم از رو خط!!

هیچ نظری موجود نیست: