پنجشنبه- رفتم شركت، سوغاتياي كوچكي براي بعضي از بچهها گرفته بودم كه بهشون دادم.
زنگ زدم به اون كه با هم بريم سينما و سوغاتياش رو هم بدم، ولي گفت كه رفته ير كار و مشغول شده، نميتونه بياد. حالم گرفته شد. خودم تنهايي رفتم حوزه و فيلم رو ديدم. راجع به فيلم در بالا نوشتم. بعد از حوزه رفتم مدرسه سابقمون. مثل همه پنجشنبهها. اونجا تقريبا 7-8 نفر از بچههاي دوره 11 بوديم. يكي از دوستام به اسم مهدي يه رگ بدنش رو در زير نافش عمل كرده. اون قدر سر به سرش گذاشتيم و مسخره بازي در آورديم كه از چشمام اشك ميومد از شدت خنده. خيلي جالبه كه يه سري آدم 28 تا 30 ساله اين جوري با هم صميمي و شاد بودن و هستن. بقيه فارغ التحصيلان كه بعضياشون 10 سال از ما كوچكترند با تعجب به ما نگاه ميكردند. بعد از مذرسه رفتيم شير-موز-پسته زديم تو رگ. يه ذره از خاطرات دوبي براي بچهها گفتم و اينكه دفعه بعد با هم بريم. بر گشتم خونه. بعد از شام خونه خالهام توي قيطريه دعوت بوديم. پدرم نيومد . و اين خوب بود چون اعصابم اين جوري راحت تره. من رانندگي كردم. خونه خالهام طبقه 14 يك برجه. تقريبا همه جمع شده بوديم. ملت ميزدند ميرقصيدند. بعضيها هم مينوشيدند! ما جوونترها رفتيم روي بالكن(پسر و دختر)، اولش گپ زديم. بعد شروع كرديم با كاغذ موشك ساختن و پرتاپ كردن. به سردستگي مهندس 29 ساله اين مرز و بوم يعني بنده. خيلي حال داد.
{...}(سانسور شد). بعد رفتيم سراغ كامپيوتر پسر خالهام اون تو چيزاي جالبي بهمون نشون داد.
بعد تصميم گرفتيم يه تور علمي برگزار كنيم. از پلههاي اضطراري 14 طبقه رو زير باد و بارون اومديم پايين. 7-8 تا عكس روي بالكنهاي ملت انداختيم. {...} بعضيا خيال كرده بودند دزد اومده و از نگهباني توضيح ميخواستن. ادامه تور با حضور در كوچه، عكس انداختن در حالتهاي اجق وجق، بالا رفتن من از ديوار و جمع كردن موشكها ادامه يافت. بالا كه اومديم يه پاتك به شكلاتهاي موجود در يخچال زديم. ملت بعضا از شدت مستي داشتن آوازهاي شر و ور ميخوندن. خداحافظي كرديم. - چشمك - قرار شده يكشنبهها فاميل كبير ما بروند ولنجك، پياده روي و كوهنوردي و صفا . خيلي خوب شد. من رانندگي كردم. ساعت 3 خونه بوديم. با اينكه فردا بايد فوتبال ميرفتم. ولي 1 ساعت اينترنت بازي كردم. يه چيزي جالب و خوشايند و بسيار زيبا ولي در عين حال نگران كننده فكرم رو مشغول كرده بود. {...} خواب.
دوشنبه، آبان ۱۳، ۱۳۸۱
برج
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر