امشب يك جمع وبلاگ نويس رفتيم كوه نوردي. زير بارون. من و اژدهاي شكلاتي، اژدهاي خفته، گوليه، يتي. جالب ترين صحنه خوردن شيريني دست پخت اژذهاي شكلاتي بود به همرا چاي. زير بارون خفن. ملت بدجوري به عنوان ديوونه بهمون نگاه ميكردند. بعد از بارون و خيس شدن ، شوخي شوخي كلي صعود كرديم. موقع برگشتن سر يه پيچ همه با هم نعره زديم. انعكاس صدامون توي كوه وحشتناك بود. ميگن در بعضي نقاط تهران اين صدا شنيده شده است! موقع برگشتن يتي داشت از دوستش به نام هماد حرف ميزد و چون هماد اسم خيلي خاصيه مشخص شد كه اون هماد همون هماديه كه من ميشناسم و جالبتر اينكه وبلاگ داره. اسم وبلاگش رو پرسيدم كه امشب بخورمش. و متوجه شدم كه قبلا هم آنرا خواندهام چون توي حافظه اكسپلورم بود. توي اين وبلاگ يك داستان فوقالعاده زيبا و البته واقعي ديدم كه نوشته هماد نبود ولي عالي بود. عالي عالي. خلاصه امشب خيلي خوش گذشت... و به قول يتي اين غول سرزمين برفها. اين دنيا دنياي كوچكي است. به خصوص وقتي ميفهمي بقيه هم علي آقاي سگ پز كنار دانشگاه شريف واقع در خيابان نورگستر را ميشناسند. خياباني كه من از سن صفر تا پنج سالگي در آن خيابان زيستهام. در خانهاي كه اكنون قالي شويي شدهاست.
چهارشنبه، آبان ۲۲، ۱۳۸۱
سگ پز
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر