پنجشنبه، تیر ۰۶، ۱۳۸۱

چند روزي نتونستم بنويسم؛ كامپيوترم به هم ريخت؛ دوباره ويندوز نصب كردم ولي هنوز هم در دوران نقاهت به سر ميبره. بعدشم شارژ اينترنتم تموم شد و خلاصه فيل از آسمون باريد تا من ننويسم. ولي خوب حالا در خدمت شما هستم. از چند روز قبل شروع مي كنيم.
آلمانها با اقتدار به فينال رسيدند يك فوتبال با حوصله و مطمئن و منظم. اون روز ساعت 4 توي شركت بودم و نمي دونستم چكار كنم ؛ تازه از يك جلسه اومده بودم. رئيسم من رو صدا كرد توي اتاقش پيرش هم بود. پسرش مي دونه من ديوونه فوتبال و تيم آلمان هستم. به پدرش گفت : ” اين مهندس (هلمز) الان دل توي دلش نيست به خاطر فوتبال آلمان. “ من هم سريع نون رو به تنور چسبوندم و گفتم آره اصلا مغزم كار نمي كنه و حواسم پرته و ......رئيسم گفت : خوب بيا فوتبال ببين . و تلويزيون اتاق كنفرانس رو راه انداخت و ما فوتبال ديديم. 4-5 نفر ديگه هم اضافه شدند و نشستيم فوتبال رو ديديم. گل رو هم عشق من ” بالاك“ زد. 3-4 دقيقه بعد از اين كه دو اخطاره شد. خيلي حيف شد. توي جهان فوتبال خوندم كه بعد از بازي توي رختكن گريه مي كرده(به خاطر از دست دادن فينال جام). رودي فولر رفته بهش دلداري داده. فولر گفت : ” خيلي ضربه بزرگي است كه بالاك رو در فينال نداريم. اون فداكاري و خطاي خوبي انجام داد و بازي فينال رو از دست داد.“ هامان هم گفته ما به خاطر بالاك فينال رو مي بريم. واقعا عجب همبستگي تيمي دارند. وقتي عكسها رو نگاه م’كنم. بعد از پيروزي بر كره. حتي يانكر كه ذخيره ثابت شده داره با تمام وجود شادي مي كنه. ولي اگر يه بازيكن ايراني بود چي؟؟ وقتي از تيم اصلي به نيمكت ميرفت دلش همين طوري با تيم بود؟؟ رمز موقفيت آلمانها اتحاد و همدلي است.

هیچ نظری موجود نیست: