يه همكار ارمني توي شركت داريم به اسم آلبرت. بنده خدا يه چند ساليه كه قاطي كرده و شوت شوت شده. قبلا نقشه كش خيلي خوبي بوده. حالا مثل دودكش سيگار دود ميكنه و توي شركت كارهاي كوچيكي انجام ميده. باز هم دم رئيس شركت گرم كه هنوز هواش رو دارند. بنده خدا 50 و اندي سنشه ولي وقتي ازش ميپرسين چند سالته ميگه 20 سال!!! موقع راه رفتن توي خيابون. با هر قدم يه بار هم بر ميگرده و يه دور ميچرخه. توي تمام فصول سال هم چتر با خودش مياره.موقع بالا رفتن از پله بعد از چند تا پله. با نوك پا هي به پله ميكوبه و ميماله.( من در وصف اين حركتش مي گم، تن پلهها رو ميخارونه!!) وقتي احيانا پشت ميز نشسته تا به تلفنها جواب بده. هي بلند ميشه يا دستش رو هوا ميكنه و باز ميشينه يا قوطي كبريت يا ليوان رو جابجا ميكنه. ولي بسيار آدم مودبيه. تكه كلامش هم توي ما رمضونهاست كه موقع افطار به همهمون ميگه. ” قبول واقع بيفته!! “. امروز سر ناهار صحبت توالتهاي فرودگاه دوبي پيش اومد. من تعريف ميكردم توي توالت وقتي از روي توالت فرنگي پاشدم يهو پشت سرم به شدت صداي آب اومد. ترسيدم خيال كردم چاه زده بالا. نگو توالتها چشم الكترونيك داره و بلند كه ميِشي سيفون رو ميكشه. مهندس ر كه استاد طنزه توي شركت برگشت. گفت: ” اگر آلبرت بره توي اون توالتها سيفون توالت خراب ميشه، چون هي از جاش بلند ميشه و بعد دوباره ميشينه. احتمالا آب هم همه جا رو بر ميداره.“ بايد توي اون شرايط باشين تا بفهمين كه چرا من و بقيه از شدت خنده نفسمون بند اومد و پهلوهامون درد گرفت. آدمهاي پليدي هستيم . نه؟
دوشنبه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۸۲
ALBERT
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر