فيلم ” پنجره عقبي “ ، آلفرد هيچكاك رو ديدم. داستان يك مرد كه پاش شكسته و پشت پنجره مشغول ديد زدن خونه همسايةهاست و از اونجا شاهد قتل يك زن به دست شوهرش ميشه و باقي ماجرا. اين چندمين فيلم هيچكاكه كه ميبينم. بذار بشمرم. پنجره عقبي - سرگيجه - بيمار رواني (روح) - مرد عوضي - دردسر هري - پرندگان - مردي كه زياد ميدانست - پرده پاره - ارثيه فاميلي - بيگانگان در ترن - شماره ” ام “ رو براي قتل بگير - شمال از طريق شمال غرب - ؟ (يه فيلم ديگه هم بود كه تلويزيون نشون داد، از فيلمهاي اوليه هيچكاك بود كه توي انگلستان ساخته شده بود و الان اسمش يادم نيست.) - 13 تا فيلم از هيچكاك ديدم شايد بيشتر از هر كسي ديگر. قطعا همينطوره.
همه اين فيلمها فيلمهاي سرگرم كننده و زيبايي هستند. ولي نه فوقالعاده. من از هيچكدوم اين فيلمها خسته نشدم. ولي توي هيچ كدوم اين فيلمها هم موي تنم مور مور نشد و جو گرفته نشدم!!. از هيچ صحنه رومانتيكي يا صحنه نوستالژيك و ...هيچ كدوم اون فيلمها تكونم نداند و نگفتم كه شاهكاره. ولي خوب با همهشون سرگرم شدم و اين شايد عين هدف سينما و فيلم باشه. نميدونم. و به هر حال شكي در استادي هيچكاك نبوده و نيست. لااقل در زمان خودشون كه شاهكار بودند اين فيلمها شايد در زمان ما فقط سرگرم كننده باشند. حالا ميخوام يه مقايسه هم بكنم. بهترين فيلمي كه من از هيچكاك ديدم ، ” بيگانگان در ترن “ بود. چند هفته ديگه هم فيلم ” مارني “ رو ازش ميبينم.
در حاشيه : يك وبلاگ نويس سابق رو كه وبلاگ خوبي داشت و حالا ديگه نمينويسه رو هم ديديم.
شنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۸۲
Rear Window + Alfred Hitchcock
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر