تشكر ويژه از اژدهاي خفته، اگر نبود نميتوستم تلويزيون رو به تنهايي بيارم خونه. بالاخره توي ماشين هم جا شد. موقع برگشتن اون با ماشينش جلو بود و من پشت سرش. كولاك بود. 3 بار راهنما زد. ولي از منتهي اليه سمت مخالف، ميخواست گردش كنه. منهم پشت سرش!!اول ميزدم تو سرم. بعد راهنما ميزدم و ميپيچدم جلوي هوارتا ماشين. بابا آرتيست!! بدلكار!! مايكل شوماخر!! بابا اژدها!!. نقطه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر