دوشنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۲

دلشدگان


از خواب بيدار شدم و سرم گيج و منگه...ترافيك تهران اعصاب نمي ذاره واسه آدم. بخصوص شبهايي كه فرداش تعطيله نميدونم چرا اين جوريه. الان هم، بي حوصلگي و كلافگي و گرما و...تلويزيون. شبكه 1 برنامه ورزش و مردم و بهرام شفيع مزخرف. شبكه 2 ،‌ دلشدگان حاتمي، شبكه 3 ، يه برنامه مزخرف تعارف تيكه پاره كردن مجريها، 4 مجري برنامه انگليسي، شبكه 5 - تلاوت قرآن. (راستي تولد حضرت محمد و امام صادق مبارك باشه.) شبكه 6- مصاحبه با رئيس پتروشيمي، مرتيكه بي حيايي كه قدرت كورش كرده، نعمت زاده. و الان ساعت 1:13 صبحه و من فقط نوشتم براي اينكه بنويسم. و حالا كه خوابم نمياد چه كار كنم؟....باز شبكه دوم . شجريان در دلشدگان مي‌خواند ” گر ز حال دل خبر داري بگو...گر نشان مختصر داري بگو.....حافط اين حال عجب با كه توان گفت ...كه ما بلبلانيم، كه در موسم گل، خاموشيم “. خب فيلم رو مي‌بينم و پس از 4 سال براي بار دوم...” ناتور دشت “ رو شروع مي‌كنم. يكي از بهترين كتابهايي كه در تمام عمرم خوانده‌ام.
و باز.....استاد مي‌خواند ” اي آفتاب آهسته نه،‌پا در حريم يار من، ترسم صداي پاي تو، خواب است و بيدارش كند“.

هیچ نظری موجود نیست: