اغلب اوقات يه موسيقي توي ذهنم مشغوله نواختنه. امروز شجريان داشت با شدت و حدت تمام ميخوند. بعضي وقتها اشك توي چشمم جمع ميشد. نا خودآگاه.
در همه ديـــر مغان نيست چو من شيدايي
خرقه جايـــي گرو و باده و دفتر جايـــــي
دل كه آئينه صـــافي است غبــــاري دارد
از خدا ميطلبم هــم صحبت روشن رايي
شرح اين قصه مگر شمع بر آرد به زبان
ورنه پروانه ندارد ز سخن پروايــــــــــي
كشتي باده بياور كه مرا بي رخ دوســــت
گشته هر گوشه چشم از غم دل دريايــــي
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر