فکر کنم چيزي حدود ۲۲ روزه که نديدمش . شايد بيسابقه باشه. امروز غروب زنگ زدم که اگر ميتونست بريم حوزه ولي ميدونستم که درس داره - شبه دير وقت ميشه و...
با هم گپ زديم . شب يلداي ديشب رو تبريک گفت. گفتم فالت چي اومد. خنديد . گفت : خرم آن روز کز اين منزل ويران بروم و....منهم با سنگدلي گفتم: که چند سال پيش من براي پسر عمهام که سرطان داشت همين فال رو در آوردم. کمتر از يک هفته بعد فوت کرد!! (داستان واقعيه). اونهم خنديد. گفت : اونجايي که مهموني بوديم يه دختر نوجوان داشتند دوباره براي من فال گرفت. ديدم چهرهاش رفت تو هم. فهميديدم دوباره همون فال اومده!!! کلي شوخي کرد سر اين مطلب. من حالم گرفته شد. بهش گفتم: شايد منظور جلاي وطن باشه. (چيزي که هميشه دنبالشه). گفت :شايد. منظور از سراي ويران ، ايران باشه. گفتم : شايد. ( هر چند . من اين ويرانه سرا را دوست دارم).
بعدش.......تنها رفتم حوزه...فيلم پديده. دربارهاش مينويسم.
دوشنبه، دی ۰۲، ۱۳۸۱
فال ضد حال
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر