جمعه، فروردین ۲۹، ۱۳۸۲

پنجشنبه 2 - زهر مار


كلي خوشحال شدم از ديدن بچه‌ها و انرژي گرفتم. سورپريز اون شب اومدن ” سيد علي م “ پسر آيت ا... م (يكي از بزرگترين مقامهاي چند سال پيش حكومتي)همكلاسي دوران دبيرستان، مهندس مكانيك از شريف و حجة الاسلام فعلي بود. با لباس آخوندي از قم پا شده بود اومده بود. وقتي وارد شد ما كه توي اين لباس نديده بوديمش جا خورديم. همه در حال خنده بوديم. يكي از شدت خنده روي مبل ولو شده بود و در حال مرگ بود! وقتي با همه روبوسي كرد و نشست. ديد همه هنوز دارند مي‌خندن. بي مقدمه يهو گفت: زهر مار!! كه دوباره همه منفجر شدند. اولين كلمه‌اي كه به زبون آورد همين بود!! كلي سر به سرش گذاشتيم. بهش مي‌گفتم كه كي رساله‌ات رو چاپ مي‌كني؟ مي‌دونم كه فيلم سوپر (پورنو) رو حلال كردي!!اكلي خنديدم. مي‌گفت كه بچه‌اش روز جمهوري اسلامي به دنيا اومده ، متاسفانه!! و مي‌خواستيم اسمش رو بذاريم ” آري “ !! خلاصه كلي خوش گذشت. جوكهاي جديدي هم شنيديم. يه صحنه جالب ديگه اونجايي بود كه يكي از بچه‌ها كه پدر زنش از اعضاي برجسته موتلفه اسلامي و وزير دوران هاشمي رفسنجاني بود از سيد علي پرسيد كه خب كجا داري رانت مي‌خوري؟ سيد هم برگشت گفت : تو يكي حرف نزن!! تو رانت خوار حرف نزن. اينها حرف بزنند يه چيزي( اشاره به ماها)، تو كه خودت سر دسته رانت خوارهايي! (راست هم مي‌گه البته، بماند كه به چه جاهايي نرسيده از قبل پدر زن. مثلا وقتي دانشجو بود هنوز، شده بود معاون سازمان كشتيراني!! و..بماند.) بعد همه بچةها به نوبت از كارهايي كه الان مشغول هستند صحبت كردند و آخر سر هم قرار شد كه جلسات بجاي فصلي دوماه يك بار بشه. خيلي خوبه اين جلساتو اينكه بچ‌هاي همكلاسي دوره رهنمايي و دبيرستان رو ببيني كه يه زماني پشت ميزها بودند و حالا همه دكتر و مهندس شدند و بعضيا با زن و بچة به بغل اومدند و...همه اينها جالبه. آخر شب هم اومدم خونه. از شدت خستگي خوابم برده بود و در رو هم باز گذاشته بودم. يهو توي خواب و بيداري ديدم بزرگ كه با گوشه گيراومده بودند خونه راننده تاكسي. اومد توي اتاق من . اصلا يادم نمياد چه طور سلام عليك كردم و...ولي اون نشسته بود پاي كامپيوتر و اينترنت و داشت وبلاگ خودش رو چك مي‌كرد و به من مي‌گفت كه آف لاين داري و...يه ربعي طول كشيد تا كاملا از خواب بيدار شدم و فهميدم اوضاع از چه‌ قراره. بعدشم يه چت خوب و وبلاگ نويسي. اينهم يه پنجشنبه ديگه.راستي از منصور فيلم ادواردو رو گرفتم. فيلم جنجالي كه ايران در مورد پسر مسلمان شده خانواده آنيلي ( رئيس كارخانه فيات و باشگاه يوونتوس)ساخته. بعدا در موردش مي‌نويسم.

هیچ نظری موجود نیست: