ساعت 2:35 نصفه شبه. داري با دوستت توي هلند چت ميكني. به ياد ايام قديم كه به هم ميگفتين. ” مرتيكه لزبين !!! “ ( جون من تضاد رو حال كردين؟ ) بهش ميگي لزبين كبير!! اونهم ميگه يادش بخير مرتيكه لزبين...بعد ميگه وقتي اين رو نوشتم به ياد اون دوران اشك توي چشمام جمع شده. بعد هم صحبت از يك گريه خوب آروم كننده ، ميكنه و تو فكر ميكني چه قدر دلت براي ديدن اون دوستت تنگ شده و گپهاي 2-3 نفري تا دم صبح و خانه كتاب وساندويچ آي تك و بحثهاي سياسي و فيلمي وعشقي و سكسي و همين.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر