سه‌شنبه، فروردین ۱۹، ۱۳۸۲

نفسهايش


من هنوز از اثرعطر نفسهاي تو سرشار سرور،

گيسوان تو در انديشه من،

گرم رقصي موزون.


كاشكي پنجه من،

در شب گيسوي پر پيچ تو راهي مي‌جست.

چشم من،‌ چشمه زاينده اشك،

گونه‌ام بستر رود.

كاشكي همچو حبابي بر آب،

در نگاه تو رها مي‌شدم از بود و نبود.

”حميد مصدق“

...

يكي منو ببره

هیچ نظری موجود نیست: