پنجشنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۱

درد مشترك


دوست عزيزم روزبه كه الان هلنده، اونهم 3 تا مطلب نوشته ذيل مطلب نگار توي نظر سنجي. مطالبش رو اين زير مي‌تونيد بخونيد.


== ديشب ==


N رو ديشب آنلاين ديدم، از دوري ميگفت و از درد مشترك فرياد ميكرد و از آهنگهايي كه خواهر نازش - صداش ميكردم ‹نون زير كباب ›-براش از ايران ميذاره و گفت كه مينويسه براي تو چند خطي. گفتم : زير نوشته ت مينويسم.گفت اگه بخوني مينويسي: منهم همينطور! اما چه شبي بود ديشب... نوشته ي - ن - رو نخوندم،زيرش هم ننوشتم. اما دلم دوباره ريخت وقتي خوندم يادداشتش رو و آنسوي مه رو و ماسوله رو جلوي چشمام ديدم.


روزبه



== امروز ==


روز غريبي بود امروز، در كالج از كلاس جيم زدم، سيگارم رو روشن كردم، دودش ناآشنا بود، چشمم رو بستم، هواي سرد زمستون غربت رو دادم تو، با بازدم آه و دود سيگار رو دادم بيرون و هواي يخ زده اروپا رو. يه سفر رفتم سعادت آباد، بعد ولنجك، بعد پياده روي هاي شبانه يك عاشق عاقل،بعد خانه كتاب، سري هم زدم به .... چشمام رو كه باز كردم انگار از قاليچه سليمان افتاده باشم پايين برگشتم اروپا. زنگ خورد و من ماندم و يك ته سيگار و يك دنيا تنهايي..




روزبه


== امشب ==


شب شد،انتخابات بود اينجا، ديدمت، نوشته - ن - رو يادم آوردي بخونم..خوندم، اين -ن- هم خوب بلده آدم رو هوايي كنه ها، داشتم آدم ميشدم، داشتم عادت ميكردم..داشتم انتخابات اينها رو دنبال ميكردم..داشتم خو ميگرفتم به اين زمستون..داشتم.... نه! بايد بنويسم، بايد زير نوشته نگار عزيزم بنويسم : من هم همينطور!



روزبه

هیچ نظری موجود نیست: