امشب براي چندمين بار فيلم زيباي نجات سرباز رايان رو ديدم. هر دفعه كه ميبينمش بيشتر خوشم مياد. از بازي اين پسره كه خيلي دوستش دارم. تام هنكس كه نقش يروان جان ميلر رو بازي ميكرد كف ميكنم هميشه. بخصوص اونجايي از فيلم كه بعد از مرگ پزشك جوخه، ميره يه گوشهاي تنها گريه مي كنه. هميشه اونجا منهم اشك به چشمام مياد. از اين پسره مت ديمون بازيگر نقش رايان هم خيلي خوشم مياد. هر چي فيلم ديدم از توش خوب بازي كرده. باران ساز، ريپلي با استعداد، افسانه بگرونس و يه فيلم ديگه اسمش رو يادم نمياد.(نقش يه پسر فوقالعاده باهوش ولي فقير رو بازي ميكرد.) از كارگرداني و فيلمبرداري فيلم كه هرچي بگيم كمه. اون نيم ساعت اول فيلم ديگه آخر هر چي تكنيكه. صحنههاي فيلمبرداري روي دست، زير اب، خون رو شيشه لنز. همهاش معركهاس. اصلا خيال ميكني وسط جنگ هستي. هر دفعه كه فيلم رو ميبيني با سروان ميلر همذات پنداري ميكني.اون كه يه معلم انشا بوده و حالا فرماندهي احساساتي و دلسوزه و تيپ خاص نظاميها رو نداره. هر دفعه از سرجوخه اپهام حرصت در مياد كه چقدر ترسو و بيخاصيته. هر دفعه دلت به حال كاپارزو ميسوزه كه رفت بچة رو نجات بده و كشته شد. همينطور هر دفعه حس مرگ رو دقيقا حس ميكني وقتي ويد گلوله خورده به كبدش و در لحظات آخر فقط مامانش رو صدا ميزنه. و هر دفعه جكسون تك تيرانداز رو تحسين ميكني كه قبل از هر شليك از خدا ميخواد كه نيرو و دقت بهش بده. و هر دفعه با خودت فكر ميكني كه اگر يه روزي خداي نكرده جنگي پيش بياد تو چه غلطي ميكني. بيخيال ميشي. ترسو ميشي يا ميجنگي.
امضا: ستوان دوم پياده سابق - شرلوك هلمز
پينوشت : در مورد اين فيلم و بازي مدال افتخار قبلا هم نوشته بودم. كه اينجا ميتونيد ببيندش.
فقط ساحلي كه اسم بردم اسمش ” اوماها “ هستش و اوهاما غلطه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر