دوشنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۸۱

خوابهاي عجيب


من خيلي وقتها خواب مي‌بينم. بيشتر اوقات خيليهاش رو سريع يادم ميره. بعضياشو نه. مي‌گن وقتي آدم مشغوله خواب ديدنه ،‌ خوابش كامل و عميق نيست. پس من تقريبا هيچ وقت عميق نمي‌خوابم. اما ديشب 3 تا خواب ديدم كه بيشترش رو يادمه.



خواب اول:

خواب ديدم توي خيابون سمت چپ اون دارم قدم مي‌زنم. اون يه دفعه در حاليكه داره گريه مي‌كنه بر مي‌گرده و به من مي‌گه كه رابطه من و تو ديگه تموم شده و ... من توي خواب از شنيدن اين خبر خيلي ناراحت نشدم ولي از گريه اون چرا. دستش رو گرفتم، آوردم بالا كه ببوسم ...از خواب پريدم.



خواب دوم:

اين ديگه خواب خفن جنگي بود ،‌ فكر كنم تاثير فيلم و بازيهاي كامپيوتري جنگيه. خواب ديدم با چند نفر ديگه توي يه شهر اشغال شده هستيم. ما تنها مدافعان باقيمانده شهر هستيم. يادم نيست. دوستام كيا بودند. توي يك خونه بزرگ وسط شهر پنهان شديم ولي كسي نمي‌دونه ما اونجا هستيم. از پنجره به بيرون نگاه مي‌كنم. سمت غرب خونه يه استخر بزرگه كه يه عده بچه دارند توش شنا مي‌كنند . من دارم مي‌بينمشون. يهو وقتي حس مي‌كنم شايد من رو ببينند سرم رو مي‌دزدم. يه دوست صميمي كنارمه ولي نميدونم كيه. حتما بايد مدرسه ميمي باشه. پشت خونه سمت شمال. يه حياط بزرگه با درختاني كه برگهاش ريخته . با نرده‌هايي كه مي شه خيابون رو ديد حياط از يه خيابون خالي و پهن جدا شده. ميريم پايين . چند نفر دشمن مسلح مي‌بينيم. يكي دو تاشون رو با تير مي زنم. نيروهاي بيشتري بر مي‌گردند. من سريع توي يه دخمه يا آب انبار مانند پنهان مي‌شم. پشت جناز‌ه‌هايي از طرف خودمون. سربازها ميان جناز‌ها رو مي‌بينند و ديگه داخل نمي‌شن. البته من هم جناز‌هاي نديدم. ولي توي ذهنم اين بود. كات مي‌شه به يه صحنه ديگه. من و دوستام توي خونه امن يه دوست ديگه هستيم. يهو يكي از افراد دشمن كه قيافش آشناست از دور با دوچرخه پيداش مي‌شه. با دوستان تصميم مي‌گيريم كه به خونه خودمون برگرديم. ولي من مي‌گم كه اينجوري همه توي خيابون گير مي‌افتيم. طرف مياد. اون هم با تعجب من رو نگاه مي‌كنه. ولي ميگه لو نمي‌دمتون ! از من سوال مي‌كنه كه كجاها مشغول بودي تا حالا. ميگم قبل از انقلاب عضو سازمان {...} ( با اينكه فقط خواب ديدم و اونجا اسمش رو گفتم. اين جا توي بلاگم جرات نمي‌كنم اسمش رو بنويسم.) بودم!! بعدا ازشون جدا شدم. اوائل انقلاب فرمانده سپاه گرگان بودم!!! (اين رو از كجا در‌ آوردم نمي‌دونم!) بعدش چون چپي بودم.(جناح چپ) بر كنار شدم. اين هم تموم شد.



خواب سوم:

خواب ديدم دارم ريش بزيم رو اصلاح مي‌كنم. زدم خرابش كردم. مجبور شدم كلش رو بزنم. ريش تراش برقي دستم بود داشتم خط ريش رو اصلاح مي‌كردم. حواسم رفت به تلويزيون يا شايدم فقط فكر مي‌كردم. يهو توي آينه ديدم سمت چپ كله‌ام رو از ته ته زدم!!! مجبور شدم كل كله‌ام رو بزنم. از ته ته . ولي وقتي تموم شد. موهام بلند شده بود و نمره 4 بود!!!عجيب بود.

هیچ نظری موجود نیست: