جريان كامل اون شب برفي رو با بيشترين جزئيات ممكن. اژدهاي خفته اينجا نوشته. فقط يادش رفته . سر زدن من به دفتر باشگاه پرسپوليس رو بنويسه.كلي هم از دويدن من تعريف كرده. ميگم بدنم روي فرم اومده و نفس چاق شده. باور نميكنين.
تازه كوله پشتي هم داشتم و اونطوري ميدويدم، همچو آهو، ميپريدم از سر جو..
ولي امان از خيمه سنگين متريال. اومدم يه خم رو گرفتم. ولي يه موجودي با بيست كيلو وزن بيشتر خيمه زد روم. تقريبا زير برفها دفن شدم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر